کمک به پیشرفت کشور: گسترش دانش اقتصادی

تازگیها به این نتیجه رسیده‌ام که اگر می‌خواهیم کشور بهتر و با رشد بیشتر پیشرفت کند، باید سطح همگانی دانش اقتصاد را بالا ببریم. آنگاه هنگامی که در تاکسی می‌نشینیم کمتر کسی به خود جرات می‌دهد به راحتی و با‌قطعیت اظهار نظر اقتصادی کند، از سوی دیگر افراد در زندگی و کار دید اقتصادی‌تری پیدا میکنند.نیز بهتر می‌توانند متوجه سیاست‌های اقتصادی دولت (درست یا نادرست) گردند، آنگاه دیگر اقتصاددانان در اقلیت نیستند. این مساله هم هست سیاست‌مداران آینده از میان همین افراد، بیرون می‌آیند. چند راهکار به فکرم رسید که بیان می‌کنم:
1- دوستان دانشجو را تشویق کنیم که در درسهای اختیاری اقتصاد بگیرند، به ویژه دوستانی که ریاضی یا مهندسی می‌خوانند
2- در میان دوستانمان اگر کسانی هستند که ریاضی می‌خوانند، تشویقان کنیم که در رشته اقتصاد ادامه تحصیل دهند ( به ویژه ارشد)
3- کتاب های اقتصادی همگانی را به دوستانمان معرفی کنیم (در پست‌های پسین این کار را خواهم کرد) یا به آنها هدیه بدهیم.
اگر دوستان پیشنهادهای دیگری دارند، لطفا بیان کنند.

پستی جالب درباره اقتصاد دانان و رفتارهای آنها

پروفسور منکیو در بلاگ خود مطبی دارد با نام “جامعه شناسی اقتصاد دانان

نوشته ی بسیار زیبایی است، حتما بخوانید.

مفاهیم بازاریابی

پست پیشین زیبا و آموزنده بود، پس آنرا به فارسی برگرداندم:

یک استاد دانشگاه مفاهیم بازاریابی را با مثال هایی جالب برای دانشجویانش  بازگو می کند:

1- دختری دلربا را در جشنی می بینید، به سراغش می روید و می گویید: “من بسیار ثروتمند هستم، با من ازدواج کن!”

این بازاریابی مستقیم (بی واسطه) است.

2- با گروهی از دوستان به جشنی می روید و دختری دلربا را می بینید. یکی از دوستانتان سراغ دختر می رود، شما را نشان می دهد و به او می گوید: ” او بسیار ثروتمند است، با او ازدواج کنید!”

این تبلیغات است.

3- دختری دلربا را در جشنی می بینید، به سراغش می روید و شماره اش را می گیرید. روز بعد به او زنگ می زنید و می گویید: “سلام، من بسیار ثروتمند هستم، با من ازدواج کن!”

این بازاریابی از راه دور است.

4- شما در جشنی هستید و دختری دلربا را می بینید. بلند می شوید، گره کرواتتان را محکم می کنید، نزد وی میروید و برایش نوشیدنی می ریزید، در ماشین را برایش باز می کنید، پس از آنکه کیفش را انداخت برایش بر می دارید، به وی پیشنهاد می کنید که برسانیدش و آنگاه می گویید: ” راستی، من ثروتمند هستم، ممکن است که با من ازدواج کنید”

این روابط عمومی است.

5- شما در جشنی هستید و دختری دلربا را می بینید. او سراغ شما آمده، می گوید:” شما بسیار ثروتمند هستید! با من ازدواج می کنید؟”

این شناخت نام تجاری (برند) است.

6- دختری دلربا را در جشنی می بینید، به سراغش می روید و می گویید: “من بسیار ثروتمند هستم، با من ازدواج کن!” او سیلی جانانه ای به صورت شما می زند.

این بازخورد (عکس العمل)مشتری است.

7- دختری دلربا را در جشنی می بینید، به سراغش می روید و می گویید: “من بسیار ثروتمند هستم، با من ازدواج کن!” و او شما را با همسرش آشنا می کند.

این فاصله (شکاف) میان عرضه و تقاضا است.

8- دختری دلربا را در جشنی می بینید، به سراغش می روید، پیش از آنکه چیزی بگویید، کس دیگری می آید و به او می گوید: “من ثروتمند هستم، با من ازدواج کن!” و دختر با او می رود.

این رقابت برای بدست آوردن سهم از بازار است.

9- دختری دلربا را در جشنی می بینید، به سراغش می روید، پیش از آنکه به او بگویید: “من ثروتمند هستم، با من ازدواج کن!” همسرتان می رسد.

این محدودیت برای ورود به بازارهای جدید است.

اگر می خواهید بار دیگری که  مطلبی نوشته شد، آگاه گردید. عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

Marketing Concepts

A Professor at one of the IIM’s (INDIA) was explaining marketing concepts to the Students:

1.You see a gorgeous girl at a party. You go up to her and say: “I am very rich. Marry me!” – That’s Direct Marketing

2. You’re at a party with a bunch of friends and see a gorgeous girl.One of your friends goes up to her and pointing at you says: “He’s very rich. Marry him.” – That’s Advertising

3. You see a gorgeous girl at a party. You go up to her and get her telephone number. The next day, you call and say: “Hi, I’m very rich. Marry me.” – That’s Telemarketing

4. You’re at a party and see gorgeous girl. You get up and straighten your tie, you walk up to her and pour her a drink, you open the door (of the car)for her, pick up her bag after she drops it, offer her ride and then say: “By the way, I’m rich. Will you marry me?” – That’s Public Relations

5. You’re at a party and see gorgeous girl. She walks up to you and says: “You are very rich! Can you marry ! me?” – That’s Brand Recognition

6. You see a gorgeous girl at a party. You go up to her and say: “I am very rich. Marry me!” She gives you a nice hard slap on your face. – That’s Customer Feedback

7. You see a gorgeous girl at a party. You go up to her and say: “I am very rich. Marry me!” And she introduces you to her husband. – That’s demand and supply gap

8. You see a gorgeous girl at a party. You go up to her and before you say anything, another person come and tell her: “I’m rich. Will you marry me?” and she goes with him – That’s competition eating into your market share

9. You see a gorgeous girl at a party. You go up to her and before you say: “I’m rich, Marry me!” your wife arrives. – That’s restriction for entering new markets

فرصت درس های اختیاری

آنگونه که شنیده ام واحدهای اختیاری رشته ی کامپیوتر چند سالی است که به 15 رسیده است.
من از درس های اختیاری فقط از دو درس “هوش مصنوعی”و “اصول سرپرستی” چیزهای بدرد بخور یاد گرفتم و اکنون با شهامت می گویم بقیه درس ها، عمرم را تلف کردند.
درس های اختیاری فرصت های بسیار خوبی هستند برای یادگیری چیزهایی که لازم هستند- به ویژه در زندگی شغلی- ولی در درس های اصلی و تخصصی ارایه نمی شوند. (سال ها طول کشید تا این را فهمیدم)
اگر دانشجو بودم به جای درس های کامپیوتری درس های مهمی چون اقتصاد خرد (هر چه بیشتر بهتر)، اصول مدیریت، اصول حسابداری، مدیریت پروژه و اقتصاد مهندسی را می گرفتم. در این میان بر روی “اقتصاد خرد” پافشاری بیشتری می کنم، دیدی که این درس به انسان می دهد با هیچکدام دیگر برابری نمی کند.
اگر در آستانه ی درس های اختیاری هستید، با فکر بیشتری آنها را بگیرید.

اگر می خواهید بار دیگری که  مطلبی نوشته شد، آگاه گردید. عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

پنج مهارت بایسته برای هر کارآفرین

دکتر احمد پور در سایت خانه کارآفرینانپنج مهارت کسب و کار آینده ساز” را برمی شمرد، آنرا عینا نقل می کنم:
“امروزه در جوامع اطلاعاتی یک شهروند به عنوان انسان عصر اطلاعات، نیازمند یکسری توانائیها می باشد که با کمک آنها بتواند یک کسب و کار را شروع کرده و ضمن هدایت درست آن، موجبات پیشرفت کسب و کار را نیز فراهم کند. این مهارت ها عبارتند از:

1- زبان انگلیسی

2- IT: توانايي كار با کامپیوتر + توانايي استفاده از اینترنت + آشنايي با روشها و قوانين تجارت الكترونيكي

3- مدیریت: توان سرپرستی و راهبری

4- بازاریابی: آشنايي با خرید، فروش، تبلیغات و e-marketing

5- مالی و اقتصادی: حسابداري، مفاهيم هزينه و درآمد، آشنايي با مسائل اقتصادي

با این تفاسیر هر فردی میتواند با نمره دادن به میزان آشناییش با هریک از مباحث فوق، توان خود را در کسب و کارهای عصر حاضر مورد سنجش قرار دهد. از یک دیدگاه نیز، این 5 فاکتور عنوان شده در اصل بیش از اینکه مهارت و توانایی به شمار بیایند، نیازهای ضروری انسان امروز به نظر می رسند.”

آیا خود را آماده ساخته ایم، فردا کمی دیر است، بهتر است از هم اکنون آغاز کنیم.

اگر می خواهید بار دیگری که  مطلبی نوشته شد، آگاه گردید. عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

چگونه رزومه بنویسیم؟

رزومه نویسی یکی از مهارت هایی است که بیشتر افراد به ویژه مهندسان نرم افزار به آن بی توجهی می کنند. در لاتین معمولا ساختار و فرمت های مشخصی برای رزومه وجود دارد که ما به آنها نیز توجه نمی کنیم. کمتر دو رزومه فارسی را می توان همشکل یافت.

افزون بر این ساختار ها نکته های مهم دیگری نیز هست که باید به آنها توجه شود.
مایکل لوپ که خود مدیر مهندسی در یک شرکت نرم افزاری است، در مقاله ای بسیار مفید می گوید که تنها 30 ثانیه وقت دارید که با رزومه خود بر خواننده (استخدام کننده)تاثیر بگذارید.
خانم نینیان وانگ که پیشتر برای مایکروسافت کار می کرده و اکنون در گوگل مدیر پروژه است و در هر دو شرکت رزومه های بسیاری را بررسی کرده است، مقاله ی جالبی دارد برای مهندسان نرم افزار که چگونه رزومه های تاثیر گذار بنویسند.
هر دو را بخوانید و به کار برید

پ.ن: در نوشته‌ی « روزمه، رزومه و رزومه» یک نمونه رزومه به شکل قالب قرار داده‌آم که می‌توانید آنرا بارگیری کرده و پر نمایید.

اگر می خواهید بار دیگر که  مطلبی نوشته شد، آگاه گردید. عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید(فید چیست و نحوه استفاده از فید.) همچنین می توانید مرا در تویتر دنبال کنید. «فهرست همه نوشته‌ها»ی من را اینجا ببینید.

توانا بود هر که دانا بود

توانا بود هر که دانا بود: سخنی گهر بار از حکیم بزرگ توس

علم بهتر است یا ثروت: موضوعی کهنه برای انشا، در 10 سالگی نوشتم علم، در 20 سالگی گفتم ثروت و اکنون در آستانه 30 سالگی می گویم علمِ بدست آوردن ثروت

با نگاهی به فهرست ثروتمند ترن افراد دنیا- بیشترشان خودساخته- می بینیم که بیشترشان از دانش به ثروت رسیده اند.

هنوز هم توانا بود هرکه دانا بود چه در جایی که دانش ارزشمند است، چه آنجا که ثروتمند محترم

می گویند صنعت نرم افزار، صنعتی درآمدزا است، اما نه در ایران، چرا؟

می پذیرم که بخش بزرگی از آن به دلیل سیاست گذاری های کلان نادرست است، اما آیا مدیران ما و آنهایی که به دنبال راه اندازی هستند، اقتصاد و مدیریت سرمایه می دانند، روشهای نو مدیریتی را پیگیری و مطالعه می کنند؟

چگونه است که برخی در همین اقتصاد ناپایدار پیروزند و برخی -به ویژه شرکت های نوپا پس از زمانی کوتاه- شکست می خورند؟

خوشحال می شوم دیدگاه های شما را بدانم. دیدگاه شما چیست؟

کتابی برای مدیران شرکت های نرم افزاری

در کشور هایی که صنعت نرم افزار را صنعتی مهم و درآمد زا می بینند، یافتن برنامه نویسان یا توسعه دهندگان نرم افزارِ خوب امری مهم تلقی می گردد.

جوِل اسپالسکی به تازگی کتابی درباره ی چگونگی گزینش، رفتار و آماده کردن محیط مناسب برای برنامه نویسان نوشته است. امیدوارم که خواندن این کتاب دیدی نو به مدیران شرکت های نرم افزاری و کسانی که در پی راه اندازی شرکتی نرم افزاری هستند، بدهد. برای آشنایی بیشتر :

Smart and Gets Things Done

نخستین

این نخستین پست من است.عادت به وبلاگ نویسی ندارم. هنوز هم برنامه مشخصی برای این بلاگ ندارم.

تلاش می کنم درباره ی کامپیوتر که درسش را خوانده ام، مدیریت و کارآفرینی که آنها را مطالعه و با آنها کارمی کنم و اقتصاد که دوستش می دارم، بنویسم