استارتاپ ناب: معرفی

استارتاپ ناب (Lean Startup) جدیدترین و محبوب‌ترین رویکرد کارآفرینی است. ترکیبی است از مشتری‌سازی، آموزه‌های تولید ناب، رویکرد چابک و بهترین تجربه‌های شرکت‌های نوپا موفق. موفقیت شرکت نوپا را می‌توان با پیروی از این فرآیند مهندسی کرد، این بدین معناست که می توان آن را یاد گرفت و در نتیجه می‌توان آ‌ن‌را یاد داد.

 

بسیاری از شرکت‌های نوپا با  ایده یک محصول که  فکر می‌کنند مشتری دارد آغاز می‌کنند. آنها  ماه‌ها، گهگاه سال‌ها را صرف تکمیل این محصول می‌کنند بدون نشان دادن محصول، حتی در ابتدایی‌ترین حالت به مشتریان احتمالی. هنگامی‌که در جذب مشتریان شکست می‌خورند، علتش اغلب این است که آن‌ها هیچ‌گاه با مشتریان احتمالی صحبت نکرده‌اند تا دریابند که آیا محصولشان جذاب بوده یا خیر. و سرانجام بی‌تفاوتی مشتریان نسبت به ایده باعث شکست شرکت نوپا می‌گردد.

روش استارتاپ ناب به شما آموزش می‌دهد که چگونه شرکت نوپا را اداره کنید، چه هنگام بچرخید و چه هنگام ادامه دهید و کسب و کار خود را با بیشترین شتاب رشد دهید.

 

حذف عدم قطعیت

نبود فرآیند مدیریتی مناسب برای شرکت‌های نوپا با تعریف «نهادی انسانی که ساخته شده تا محصول و خدمتی نو را در شرایط عدم قطعیت بسیار خلق کند» باعث شده است که بسیاری از‌ این شرکت‌ها  از تمام فرآیندها صرفنظر کنند. آن‌ها به دنبال رویکرد «فقط انجامش بده» می‌روند که از تمام فرم‌های مدیریت اجتناب می‌کند. اما گزینه‌های دیگری هم وجود دارند.
با استفاده از رویکرد استارتاپ ناب،  شرکت‌ها می توانند از آشوب دوری کرده و نظم خلق کنند این کار با فراهم کردن ابزارهایی برای آزمودن پیوسته چشم‌انداز صورت می‌پذیرد. ناب، تنها درباره کمتر هزینه‌ کردن پول نیست. ناب، تنها درباره سریع‌تر شکست خوردن و ارزان شکست خوردن نیست. در‌واقع درباره‌ی اعمال یک فرآیند و روش در حین تولید یک محصول است.
 

هوشمندانه‌تر کار کنید نه بیشتر و سخت‌تر
روش استارتاپ ناب فرض می‌کند که هر شرکت نوپا تجربه‌ی بزرگی است برای به پاسخگویی به یک پرسش. پرسش «می‌توانی این محصول را بسازیم؟» نیست، بلکه در عوض پرسش‌ها «آیا این محصول باید ساخته شود؟» و «آیا ما می‌توانیم با  این مجموعه از محصولات و خدمات کسب و کاری ماندگار بسازیم؟» هستند.

اگر این تجربه موفق بود، ادامه کارها  از جمله شناسایی پذیرندگان آغازین، استخدام و افزودن افراد به هر تجربه‌ جدید (یا تکرار آن) و سرانجام شروع ساخت محصول صورت می‌گیرد. هنگامیکه محصول برای ارایه گسترده آماده شد، مشتریانی مشخص و آماده دارد. مسایل واقعی را حل کرده و جزییاتی که برای ساختش نیاز است را در اختیار دارد.
 

کمینه محصول پذیرفتنی (MVP) بسازید
قبلاً به صورت مفصل درباره MVP صحبت کرده‌ایم (اینجا)، یکی از اجزای اصلی روش نوپای ناپ چرخه‌ی بازخورد بساز- بسنج- بیاموز است.  نخستین گام یافتن مساله‌ای است که باید حل شود و سپس ساخت یک کمینه محصول پذیرفتی برای آغاز هرچه سریعتر فرآیند یادگیری است. هنگامیگه MVP آماده شود، می‌تواند روی بهبود و تغییر کار کند. این بهبود شامل سنجش و یادگیری می‌شود و حتماً باید در بر دارنده‌ی سنجه‌ و معیارهای قابل پیگیری (actionable metrics) باشد که نشان‌دهنده‌ی پرسش علت و معلولی هستند.

شرکت نوپا همچنین از یک روش پرسشگرانه به نام «پنج چرا» (Five Whys) استفاده می‌کند تا با پرسیدن پرسش‌های ساده مسایلی را که در طول راه پدیدار می‌شوند را بررسی و حل کند.
زمانیکه این  فرآیند سنجش و یادگیری به درستی انجام شود، روشن می‌شود که شرکت مدل کسب و کار درستی دارد یا خیر. اگر خیر، نشانه‌ی آن است که زمان چرخش یا تغییر اساسی در فرض‌های بنیادین محصول، استراتژی یا موتور رشد فرا رسیده است.
 

یادگیری معتبر
پیشرفت در تولید با تولید محصولات با کیفیت بالا  سنجیده می‌شود. واحد پیشرفت برای شرکت‌های استارتاپ ناب یادگیری معتبر است، روشی دقیق برای نشان دادن پیشرفت، هنگامیگه شرکت با عدم قطعیت سر و کله می‌زند. هنگامیکه کارآفرینان یادگیری معتبر را بکار می‌گیرند، فرآیند ساخت محصول به شکلی چشمگیر کوتاه می‌شود. هنگامیکه روی یافتن چیزی مناسب برای ساختن تمرکز می‌کنید- چیزی که مشتریان می‌خواهند و برایش پول می‌دهند- نیازی ندارید چندین ماه صبر کنید تا محصولی آزمایشی بیرون بیاید و سمت‌ و سوی شرکت را تغییر دهد. در عوض، کارآفرینان می‌توانند برنامه خود را گام به گام و لحظه به لحظه تدریجا  وفق دهند.
 
همه نوشته‌های من درباره Lean Startup را اینجا ببینید.
 
مقاله ارزشمند «چرا استارتاپ ناب همه چیز را تغییر می‌دهد؟» نوشته استیو بلنک را هم از دست ندهید.
 

در پست بعدی (اینجا)  درباره پنج اصل Lean Startup می‌نویسم.

 

این دهمین نوشته ازمجموعه مفاهیم مدرن کارآفرینی است. برای دیدن فهرست و بقیه اینجا، را ببینید.

 

می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید. برای دست‌یابی به هم‌افزایی و اشتراک دیدگاه‌ها می‌توانید به صفحه‌ی Facebook بلاگ (اینجا) بروید.

کمینه محصول پذیرفتنی یا MVP

کمینه محصول پذیرفتنی یا همان محصول با حداقل‌های قابل قبول (Minimum Viable product) به کارآفرینان کمک می‌کند که فرآیند یادگیری را هرچه سریع‌تر آغاز کنند.

 

تعریف اولیه اریک ریس این‌چنین است:‌ «کمینه محصول پذیرفتنی نسخه‌ای از محصول جدید است که به تیم اجازه می‌دهد تا بیشترین میزان «یادگیری معتبر» (Validated Learning) درباره مشتریان را با کمترین تلاش جمع‌آوری کنند.» این تعریف تفاوت زیادی با فرضیات مجموعه ویژگی‌های محصول استیو بلنک، در فاز کشف مشتری ندارد که به دنبال دانستن کوچکترین مجموعه ویژگی‌هایی است که مشترین درهمان نخستین  ارایه محصول به بازار برای آن پول خواهند داد.
 
می‌توان از تعریف «پول» را حذف کرد و کلی‌تر سخن گفت، چرا که می‌توان MVP‌های میانی تعریف کرد که نه تنها چیزی سودمند را اندازه‌گیری می‌کنند. (یادگیری معتبر) بلکه در مسیر کشف مدل کسب و کار درست، ریسک را هم حداقل می‌کنند. با گنجاندن برخی عناصر عرضه و تقاضا می‌توان از این مهم اطمینان حاصل کرد که چیز با ارزشی را اندازه‌گیری می‌کنید.
 
با وجود مخالفت‌هایی که با لزوم رفتن هرچه سریع‌تر کسب و کارها به «فاز درآمد» وجود دارد، کمینه محصول پذیرفتنی میان مراحل ایده‌ی مفهومی محصول و همخوانی محصول-بازار تکامل پیدا می‌کند. اریک رایز می‌گوید «به همین دلیل است که کارآفرینی در شرکت‌ استارتاپ ناب (Lean Startup) در‌واقع  مجموعه‌ای از MVPهاست که هرکدام طراحی شده‌اند تا به یک پرسش (فرض) مشخص پاسخ دهند.»
 
MVP لزوماً کوچکترین محصول قابل تصور نیست، بلکه سریعتر راه برای پیمودن  چرخه‌ی بساز- اندازه‌بگیر-یادبگیر (Build-Measure-Learn) با کمترین تلاش است.
درمقابل ساخت سنتی محصول، که معمولاً زمانبر و شامل رشد محصول از آغاز تا رسیدن به یک محصول کامل است، هدف MVP آغازکردن  فرآیند یادگیری است نه پایان دادن به آن.
 
نمونه:  Dropbox
موسسان Dropbox می‌خواستند  بدانند واکنش مشتریان به سایت چه خواهد بود  و اینکه آیا ایده‌شان پذیرفته می‌شود. همچنین آنها در توصیف ایده به سرمایه‌گذاران  و قانع کردن آن‌ها مشکل داشتند. مشکل از آنجا ناشی می‌شد که نشان دادن نرم‌افزاری که در حالت نمونه کار کند تقریباً غیر ممکن بود و نیاز به برنامه‌نویسی طولانی و نفس‌گیر به همراه ریسک بالا داشت.
موسسان به جای این کار یک ویدئو ساختند. یک ویدئو ساده دو دقیقه‌ای که فناوری و کارکرد آن را نشان می‌دهد. یکی از کارآفرینان خودش روی ویدئو صحبت کرد.

 

پس از کشاندن مخاطبات به سایت، لیست انتظار بتا آن‌ها یک شبه از ۵۰۰۰ به ۷۵۰۰۰ نفر رسید و … .
امروز Dropbox یکی از شرکت‌های موفق سیلیکون ولی با‌ارزش تقریبی یک میلیلرد دلار است.

 

این نهمین نوشته ازمجموعه مفاهیم مدرن کارآفرینی است. برای دیدن فهرست و بقیه اینجا، را ببینید.

می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

استارتاپ ناب، چابکی و اسکرام

چابکی رمز پیروزی شرکت‌های موفق است؛ آن هم در شرایط کنونی بازار با رقابت کشنده که شرکت‌ها نیاز دارند هر چه سریعتر محصول خود را به بازار برسانند تا سریعتر از واکنش مشتری آگاه شوند.
 
در شرکت‌های استارتاپ ناب (Lean Startup) نیز -که به تازگی نوشتن درباره آن‌ها را آغاز کرده‌ام (اینجا را ببینید)- یکی از مهمترین کارها کمینه کردن چرخه‌ی Build-Measure-Learn است که از طریق چابکی بدست می‌آید. کارآفرینان نیاز دارند تا با استفاده از روش‌های چابک واکنش مشتریان را سریعتر فهمیده و درستی فرضیات خود را بسنجد. اینکه آیا در مسیر درستی هستند و یا اینکه مدل کسب و کاری مناسب را انتخاب کرده‌اند یا خیر.


به جرأت می‌توان گفت مهمترین متدولوژی‌های چابک Scrum است. خوشبختانه درباره این روش تاکنون کارهای خیلی خوبی در ایران انجام شده؛ از جمله برگزاری دوره‌ی آموزش اسکرام در تیرماه امسال به همراه مدرک بین‌المللی واقعی (بله واقعی البته دلخواه). شرکت در این دوره‌ها را به هر مدیر و کارآفرین توصیه می‌کنم. برای اطلاع بیشتر از دوره به اینجا مراجعه کنید.

 

باز هم درباره شرکت‌های استارتاپ ناب خواهم نوشت. اگر می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

همخوانی محصول / بازار

همخوانی محصول- بازار (Product-Market Fit): زمانیکه یک محصول با تقاضای قوی از سوی مشتریان پرشور مواجه می‌شود و نوید دهنده‌ی بازاری بزرگ است.

 

مارک اندریسن (Mark Andreessen)، همخوانی محصول- بازار را اینگونه تعریف می‌کند «بودن در بازاری خوب با محصولی که می‌تواند آن بازار را راضی کند». استیو بلنک می‌نویسد «ارزیابی مشتری، ثابت می‌کند که شما مجموعه‌ای از مشتریان و یک بازار را پیدا کرده‌اید که به محصول (شما) واکنش مثبت نشان می‌دهند: آن هم به وسیله‌ی خلاص کردن آن مشتریان از بخشی از پولشان». در مدل کسب و کار سنتی، مدلی که در آن محصولات به ازای پول فروخته می‌شوند، همخوانی محصول-بازار نیاز به‌ رسیدن به  سه معیار دارد:
۱. مشتری مایل به پرداخت پول باشد.
۲. هزینه‌ی به‌دست آوردن مشتریان (Cost of Customer Acquisition) از مقداری که آن‌ها برای محصول پرداخت می‌کنند، کمتر باشد.
۳. شواهد کافی وجود داشته باشد که نشان دهد بازار به اندازه کافی بزرگ هست که کسب و کار را پشتیبانی کند (بچرخاند).

 

همه‌ی کسب و کارها نیاز دارند که در مقطعی به درآمد برسند، پس همه‌ی کسب و کارها باید یک برنامه‌ی زمانی همخوانی محصول-بازار داشته باشند. اگر نتوانید ثابت کنید که می‌توانید مشتریان را بدست آورید آن‌هم کم هزینه‌تر از آنچه بابت فروش محصولتان می‌گیرید، مشکلی اساسی در کسب و کار خود دارید. گرچه تعریف همخوانی محصول- بازار ظاهرا بدیهی و روشن به نظر می‌رسد، اندازه‌گیری همخوانی محصول- بازار از دید میزان پذیرش بازار بسیار دشوارتر است.

 

شان الیس (Sean Ellis) چنین دیدگاهی دارد: «همخوانی محصول- بازار نیازمند آن است که دست کم ٪۴۰ مشتریان بگویند که بدون محصول شما «خیلی مایوس» می‌شوند. روشن است که این آستانه قابل دستکاری است، اما من این را پس از بررسی بیش از ۱۰۰ شرکت نوپا تعیین کرده‌ام. آن‌هایی که برای ماندن دست‌وپا می‌زنند همیشه زیر ٪۴۰ هستند، در حالیکه بیشتر کسانی که مقبولیت زیادی کسب کرده‌اند از ٪۴۰ فراتر رفته‌اند.»

 

روشن است که می‌توان کسب و کاری موفق ساخت که کمتر از نیمی از مشتریانش بدون آن خیلی مأیوس هستند. مطمئناً شما خیلی از محصولات را در ذهن دارید که می‌خرید ولی به راحتی می‌توانید بدون آن‌ها زندگی کنید. از سوی دیگر، همه‌ی کسب و کارهای با نرخ بالای ٪۴۰ هم موفق نیستند. اما دلایلی وجود دارد که ٪۵۰-۴۰ عددی منطقی است. نخست، اگر به چرخه‌ی عمر پذیرش فناوری بنگرید، مشتریان هدف شما در این مقطع پذیرندگان آغازین هستند. پذیرندگان آغازین شما، به شکلی معنادار بیشتر از اکثریت پیشرو یا اکثریت پیرو به محصول شما اهمیت می‌دهند. دوم، اگر صبر کرده‌اید تا کسب و کار خود را آزموده و گسترش دهید تا به آن نقطه برسید (همانگونه که الیس می‌گوید)، پس باید مطمئن شوید که آن را به چنگ آوره‌اید (nailed it) پیش از آنکه بخواهید برای افزایش تقاضا و گسترش یافتن هزینه کنید.

 

با وجود اینکه عدد ٪۴۰ نشانه‌ی خوبی برای رسیدن به همخوانی محصول- بازار است، هیچ چیزی درباره اندازه بازار نمی‌گوید. مهم است؟ پاسخ بستگی به ارزش‌ها و نیازهای سرمایه‌گذاری شما دارد. گذشته از این، رویکرد پایین به بالا به تعیین اندازه بازار در این مقطع باید کاملاً مشخص و سرراست باشد چراکه شما درباره بخش بازارتان خیلی می‌دانید و به همین صورت درباره‌ی دیگر بخش‌هایی که سرانجام می‌توانید هدف قرار دهید تا بازارتان را رشد دهید. شان الیس می‌گوید: «شرکت‌های نوپای خارق‌العاده از یک ارزش قوی مقبول مشتری، در جستجوی بازاری بزرگتر، چرخش می‌کنند(Pivot).» اما این بدان معنا نیست که نباید به این فکر کنید که یک بخش مشخص، از منظر گسترش، شما را به کجا می‌برد.

 

سرانجام، حتا اگر آنقدر خوش شانس هستید که چنین شواهد قدرتمندی دارید، لزوماً بدن معنا نیست که:
۱. ماندگار خواهد بود:؛ ۲. اندازه بازار به اندازه کافی بزرگ هست تا نوع کسب و کاری را که آرزو ساختنش را دارید، سرپا نگه دارد.
همانگونه که بن هورویتز (Ben Horowitz) اشاره می‌کند، اغلب شواهد چندان روشن نیستند، و حتا اگر باشند، آنجایی که می‌خواهید برسید نیستد.

 

این هشتمین نوشته ازمجموعه مفاهیم مدرن کارآفرینی است. برای دیدن فهرست و بقیه اینجا، را ببینید.

می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

جایگاه‌سازی

جایگاه‌سازی، فعالیت جادهی محصول شما در ذهن مشتریان یک بازار است.

 

در گذر از شکاف جفری مور، جایگاه‌سازی شامل رسیدن با آگاهی‌های زیر است:
دانستن اینکه مشتریان شما که هستند و نیازشان چیست؛ نام محصول شما  و نوع یا رده‌ی این محصول؛ مزیت کلیدی این محصول برای مشتریان‌تان چیست (دلیل حیاتی خرید)؛ «چگونگی بودن» بدون محصول شما؛ و اینکه محصول شما چگونه متمایز است یا قاعده بازی را تغییر می‌دهد.جایگاه‌سازی شما پایه‌ی ارتباط شما با همه‌ی ذی‌نفعان از جمله مشتریان، سرمایه‌گذاران، همکاران تجاری، کارمندان و … را شکل خواهد داد. برای مشتریانتان، هدف از جایگاه‌سازی، فهماندن مزایایی است که از شما دریافت می‌کنند و چرایی اینکه شما بهتر از هرکس دیگری هستید.

 

چند نکته‌:
آنچه شما را متمایز میکند دلیل حیاتی برای خرید نیست، ولی احتمالاً مزیتیکه متمایز کننده فراهم می‌آورد دلیل را می‌سازد. برای نمونه، اگر شما نخستین کسی هستید که ابزار خودکارسازی فعالیت‌های فروش را با مدل کسب و کار نرم‌افزار به عنوان سرویس (SaaS) ارایه می‌دهید، مشتریان محصول شما را به‌خاطراینکه نرم‌افزار به عنوان سرویس هستید نمی‌خرند، هرچند این متمایز کننده اصلی شما باشد. آن‌ها خرید می‌کنند زیرا مزایایی که SaaS فراهم می‌سازد بر مزایایی که یک راهکار داخلی فراهم می‌آورد می‌چربد: هزینه‌های پایین IT، هزینه‌های پایین‌تر جاری‌سازی، دسترسی راه‌دور آسان‌تر، یکپارچه‌سازی آسانتر با وب، پایین آمدن هزینه‌های آموزش توسط  رابط وب و ….

 

جایگاه‌سازی شما با توجه به مشتریان هدف متغییر است. در مثال بحث شده در  نوشته‌ی «گونه‌ی بازار»، «فیس‌بوک برای بازنشستگان»، جایگاه‌سازی بدی برای مشتریان‌تان است، ولی امکان دارد برای سرمایه‌گذاران، شرکا و بعضی از رسانه‌ها و تحلیل‌گران مناسب باشد. این نکته ما را به این مطلب رهنمون می‌کند هنگامیکه زودهنگام رسانه‌ها (روابط عمومی) و تحلیلی‌گران را مطلع می‌سازید: جایگاه‌سازی غلط (نادرست) می‌تواند شرکت شما را از بین ببرد. اگر توسط رسانه‌ها و تحلیل‌گران به گونه‌ای برند شوید که مشتریان را گیج کند یا شما را با محصولات موجودتان به نادرست بزرگ و قلنبه کند، شما احتمالاً دیگر هیچ‌وقت نمیتوانید این خرابکاری را جبران کنید.

 

این هفتمین نوشته ازمجموعه مفاهیم مدرن کارآفرینی است. برای دیدن فهرست و بقیه اینجا، را ببینید.

می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

مدل‌های کسب و کار غیرسنتی

مدل‌های کسب و کاری که  محصول را در ازای مقدار مشخصی پول به مشتری مستقیما نمی‌فروشند. برای نمونه، مدل‌های کسب و کاری که شامل عناصری از «رایگان» هستند یا خواسته‌شان پیش از رسیدن به درآمد، رسیدن به گسترش و بزرگ شدن است.

 

امیدوارم فرصت کنم و بعدها دوباره درباره اعمال فرآیند مشتری‌سازی برای تست و بررسی مدل‌های کسب و کار متفاوت بنویسم. نخست باید تفاوت مشخصی بین اصطلاح‌ها قایل شویم. مهم است بین کارآفرینانی که باور دارند «رایگان» بهترین راه برای رشد کسب و کارشان است و آنانی که میل ندارندکه اعتبار ایده‌هایشان را با بالاترین محک بازار-پول نقد- بسنجند، فرق بگذاریم. این دو (لزوماً) یکسان نیستند.
 

کسب و کارهای فریمیوم (Freemium): چندین سطح حساب (کاربری) دارندکه تفاوت آن‌ها در عملکردهای محصول و قیمت است، یکی از این حساب‌ها رایگان است. کسب و کار فریمیوم باید دارای نسخه‌ای یا سطحی از حساب باشد که نیازمند پرداخت پول است. وگرنه، بنا به تعریف، رایگان است و فریمیوم نیست.

 

مدل کسب و کار «رایگان»: هنگامی توسط یک کسب و کار به‌کار گرفته می‌شود که هدف اصلی آغازین رشد تعداد کاربران است، پیش از آنکه بخواهد بداند (در مقابل فرض به دانستن) چگونه از مشتریان (کاربران) پول در آورد (درآمد از تبلیغات، هدایت کردن کاربران یا کالاهای مجازی). بعضی از این کسب و کارها ممکن است در «مدل پیش از درآمد» باشند. برای نمونه، آن‌ها هنوز روش دقیقی که به‌کار خواهند بست تا از مشتریان پول در بیاورند را نمی‌دانند. بعضی از کسب و کارها نیاز دارند تا استفاده از یکی از محصولاتشان رایگان باشد تا به آن مشتریان دیگر محصولاتشان را بفروشند، در حالیکه برخی‌دیگر نیاز دارند که تعداد کاربرانشان افزایش یابد پیش از آنکه سازوکار خلق ارزش را بیابند.

 

این ششمین نوشته ازمجموعه مفاهیم مدرن کارآفرینی است. برای دیدن فهرست و بقیه اینجا، را ببینید.

می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

گونه‌ی بازار

این مفهوم نخستین بار توسط استیو بلنک مطرح شد تا گونه‌های مختلف شرایط بازاری که محصول جدید با آن روبرو می‌شود را توصیف کند، شامل بازار موجود، بازار باز-بخش‌بندی شده و بازار جدید.

 

اگر محصولی جدید را به بازاری جدید معرفی می‌کنید:
– محصول شما چنان جدید است که بازار موجود را داغان می‌کند.
– بنا به تعریف، محصول شما مالک ٪۱۰۰ سهم بازار است.
– باید به مشتریان بگویید که محصول جدید چیست، برای چه کاری است و اینکه آن‌ها چگونه از آن استفاده خواهند کرد.
– مشتریان هدف شما وقتی استفاده از محصول شما را آغاز می‌کنند، احتمالاً استفاده از محصولی دیگر را متوقف نمی‌کنند، زیرا هیچ محصول دیگری در این بازار نیست. اگر آن‌ها استفاده از محصولی را متوقف کنند، این محصول با محصولی از نوع کاملاً جدید جایگزین می‌شود، نه محصولی از همان نوع یا محصولی مشابه. برای مثال، خودرو جایگزین کالسکه‌های اسبی شد.

 

بازار موجود
محصولی جدید وارد بازاری موجود می‌شود، تلاش اصلی‌اش دزدیدن سهم بازار از بازیگران اصلی بازار است. محصول جدید تلاش ندارد تا بازار (کیک) را بزرگ کند بلکه بیشتر به دنبال دزدیدن یک برش از کیک است.
در این گونه‌ی بازار، مشتریان استفاده از محصول رقیب را متوقف می‌کنند تا محصول شما را استفاده کنند. آن‌ها محصول شما را استفاده می‌کنند زیرا ویژگی‌هایی حیاتی و عملکرد محصول بهتری دارد، نه به این خاطر که: شما محصولی با قیمت به مراتب پایین‌تر پیشنهاد می‌کنید تا گروه مشتریان حساس به قیمت را هدف قرار دهید، یا مجموعه‌ای خاص از عملکردها را برای مجموعه‌ای از مشتریان با نیازهای خاص ارایه می‌کنید.

 

بازار موجود باز-بخش‌بندی شده (قیمت پایین و گوشه-بازار)
محصولی جدید با قیمت مناسب و به مراتب پایین‌تر وارد بازار می‌شود، نه تنها سهم بازار را از مالکان بازار می‌گیرد، بلکه اندازه بازار را بزرگ می‌کند،  با فروش به مشتریان حساس به قیمت که در غیر اینصورت از کسی خرید نمی‌کردند. هر دو دسته مشتریان استفاده از محصولات رقیب را متوقف کرده و محصول شما را استفاده می‌کنند. دلیل آن یا صرفه‌جویی زیاد در هزینه‌هاست یا اینکه آن‌ها فقط به این خاطر استفاده از محصول شما را شروع می‌کنند که توان مالی استفاده از محصولات رقبایتان را ندارند.
به همین صورت، محصولی با عملکرد یکتا، با هدف قرار دادن دسته‌ای از مشتریان خاص وارد بازار می‌شود. نه تنها سهم بازار را از مالکان آن می‌گیرد، بلکه اندازه بازار را گسترش می‌دهد با فروختن به مشتریانی که با عملکرد جدید به بازار کشیده شده‌اند. هر دو دسته‌ی مشتریان استفاده از محصول رقبا را متوقف کرده و محصول ما را استفاده می‌کنند چرا که عملکرد (محصول) شما به نیازهای آن‌ها بهتر می‌خورد، یا اینکه مشتریان جدید را بدست می‌آورید چرا که محصولات موجود هیچ‌گاه  به اندازه کافی با نیازهای آن‌ها همخوانی نداشته است.

 

قواعد سرانگشتی
سخت‌ترین کار ایجاد تمایز است بین اینکه محصول شما نمایانگر بازاری جدید است یا بازاری موجود را  باز-بخش‌بندی می‌کند. در میان کارآفرینان شرکت‌های نوپا این گرایش وجود دارد که باور دارند که محصولی جدید برای بازاری جدید دارند، در صورتی که به ندرت این مورد درست است. می‌توان اینگونه استدلال کرد که بیشتر پیشرفت‌های فناورانه چه هزینه‌های پایین‌تر و چه توانمند‌سازی عمل‌کرد جدیدی که حل مساله را بهبود می‌بخشد در میان بازارهای موجود هستند.
توفندگی واقعی در بازار (برهم‌زنندگی، Market Disruption) اغلب نیاز به یک نوآوری بزرگ در فناوری دارد یا کاربرد فناوری موجود به شکلی جدید و دیده نشده. دقیقاً مثل اینکه یک بازار را بخش‌بندی می‌کنید.

 

افزون بر اینها، شما به دو نکته ظاهراً متناقض برمی‌خورید:
۱. برداشت مشتری از گونه‌ی بازار شما مهمتر از برداشت شماست.
۲. شما می‌توانید گونه‌ی بازار خود را انتخاب کنید.

 

نخست، می‌توانید بگویید که در یک گونه‌ی خاص بازار هستید، در مقایسه با رقبا در مکانی خاص به سر می‌برید، درون بازاری مشخص، ولی اگر مشتری اینگونه نبیند، باور شما به چه دردی میخورد؟ برای نمونه، اگر شما «فیس‌بوک برای بازنشستگان» را بسازید، شما و دیگر دوستان فنی‌تان و همینطور دیگر افراد عشق فناوری اینگونه خواهید دید که بازار شبکه‌های اجتماعی را برای گوشه‌بازار بازنشستگان بخش‌بندی کرده‌اید. خیلی هم خوب، اما اگر بازنشستگان هیچ‌گاه نام فیس‌بوک را هم نشنیده باشند، این قیاس شما به چه کاری می‌آید؟
یک Landing Page (صفحه نخست سایت) با نامی که می‌گوید محصول شما «فیس‌بوک برای بازنشستگان» است بسازید و ببینید که چقدر جلو می‌روید.

 

دوم، اگر زیاد پول ندارید، نیاز دارید که همچون باز-بخش‌بندی بازار عمل کنید. تولید در بازاری جدید، میلیون‌ها تومان هزینه‌ی بازاریابی می‌خواهد تا به مشتریان بگوید که محصول جدید چه می‌کند و چرا آن‌ها به آن نیاز دارند. تولید در بازاری موجود هم نیاز به میلیون‌ها تومان دارد تا با بازیگران کنونی- که آرزوی له و لورده کردن شما را دارند- رقابت کنید. اگر اینقدر پول برای هزینه ندارید، باید یا خودتان کسب و کارتان را بسازید یا سرمایه‌گذاران را با تصرف گوشه‌بازاری خاص قانع و جذب کنید. در حالت دوم، شما در اصل بازار جدید را بخش‌بندی کرده‌اید که به همان شکل عمل می‌کند که هنگامیکه بازاری موجود را بخش‌بندی می‌کنید.

 

این پنجمین نوشته ازمجموعه مفاهیم مدرن کارآفرینی است. برای دیدن فهرست و بقیه اینجا، را ببینید.

می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

بخش‌بندی بازار

عمل تقسیم‌بندی یک بخش بزرگ‌تر از بازار به گروه‌های کوچکتر قابل شناسایی از مشتریان (کاربران) که هرکدام نیازهای خاص مشترکی دارند و همدیگر را مرجع قرار می‌دهند.

 

بخش‌بندی بازار اغلب با پروفایل مشتریان یا بازارهای عمودی اشتباه گرفته می‌شود. تعریف آن کمی پیچیده‌تر است. بخش‌های بازار تشکیل شده‌اند از آدم‌های شبیه، که علاقه مشترکی دارند، به یکدیگر دسترسی دارند و به همدیگر به عنوان مرجع مورد اطمینان نگاه می‌کنند.
اگر یک مشتری در اصفهان زندگی می‌کند و نیاز مشترکی با یک مشتری در تهران دارد ولی این دو هیچگونه وسیله‌ی ارتباطی ندارند، در بخش‌هایی جدا هستند. همینطور اگر هر دو در تهران هستند ولی در دو صنعت کاملاً متفاوت کار می‌کنند و مسئولیت‌های متفاوتی دارند، احتمالاً این دو نیز در دو بخش جدا هستند. شما با آن‌‌ها متفاوت رفتار می‌کنید، چرا که به طور معمول، بازاریابی و فروش شما باید هرکدامرا متفاوت هدف قرار دهد.

 

نکته این نیست که افراد درون یک بخش با یکدیگر ارتباط برقرا می‌کنند، بلکه در این است که آن‌ها دسترسی و امکان این کار را دارند. دلیل این کار:

۱. تبلیغات دهان به دهان برای یک محصول در میان کسانی که نیاز مشترکی دارند و راهی برای مراوده یک راهکار دارند بهترین عمل‌کرد را دارد.
۲. «به یکدیگر دسترسی دارند» مشخص کننده یک روش مشترک برای درستری به آن‌هاست.
۳. دانش غیرمستقیم (روابط عمومی، توصیه‌نامه‌ی مشتری و …) از افراد مشابه که یک محصول را می‌خرند تاثیرگذاری قوی است.

یکی از پایه‌های «گذر از شکاف» مور این است که شرکت‌ها باید بخشی را انتخاب کنند که با آن بتوانند به لبه «ساحل آسودگی‌ها»ی اکثریت پیشگام برسند. تلاش برای گسترش کسب و کار در حالیکه فشار برای شخصی‌سازی محصولات، همخوان‌سازی فعالیت‌های بازاریابی و اجرایی فرآیندهای فروش برای چندین بخش وجود دارد، کاری بسیار سخت است.

 

درحالیکه امروزه هدف قراردادن چندین بخش از دید هزینه‌های ساخت و اثربخشی بازاریابی ارزان‌تر است، چسبیدن به فلسفه«یک بخش» مزایای بخش‌بندی را بیشینه می‌کند. بخش‌بندی مناسب شما را در موارد زیر توامند می‌سازد:

– فراگیری سریع‌تر درباره همخوانی بازار (Market Fit)
– یافتن یک بخش آشغال نشده و بکر، یعنی، بدون رقابت
– زودتر رهبر بازار شدن (با قبضه کردن یک بخش)
– به ردیف کردن (و از پا درآوردن) بخش‌ها همانند میله‌های بولینگ (بخشی که با موفقیت اشغال شده بخش‌های همجوارش را بی‌ثبات می‌کند)
– بیشینه کردن اثربخشی سرمایه با متمرکز کردن منابع موجود

خوشبختانه، از بزرگترین مزایای بازاریابی اینترنتی، به ویژه شبکه‌های اجتماعی، این است که به شما اجازه می‌دهد به شیوه‌ای فرصت‌جویانه بخش‌های همجوار را هم بگیرید در حالیکه همچنان خود را روی ساخت ارزش برای بخش انتخابی اصلی خود وقف کرده‌اید.

 

این چهارمین نوشته ازمجموعه مفاهیم مدرن کارآفرینی است. برای دیدن فهرست و بقیه اینجا، را ببینید.

می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

پذیرندگان آغازین

چند سال پیش درباره مفهوم گذر از پرتگاه نوشته بودم (اینجا) امروز کمی بیشتر این مفهوم بسیار مهم در کارآفرینی نوین و بازاریابی شرکت‌های فناوری را بررسی می‌کنم.

 

جفری مور در کتاب سال ۱۹۹۲ خود «گذر از پرتگاه» مفهوم «چرخه عمر پذیرش فناوری» را به روز کرده و همه‌گیر کرد، در این منحنی فناوری در پنج فاز- که بر اساس نوع خریدار (مشتری) دسته‌بندی شده- پذیرفته می‌شود.

Technology Adoption Life Cycle

نوجویان (Innovators): پرتکاپو به دنبال فناوری جدید، اغلب به خاطر علاقه محض به فناوری
پذیرندگان آغازین (Early Adopters): نخستین کسانی هستند که فناوری را به خاطر مزایای خوبی که دارد می‌پذیرند.
اکثریت پیشگام (Early Majority): به مزایای فناوری نو اعتماد می‌کنند ولی منتظر می‌مانند تا دیگر مسایل را حل کنند.
اکثریت پیرو (Late Majority): به خودی خود به فناوری علاقه‌ای ندارند، منتظر می‌مانند تا رهبر تثبیت شده نمایان شود، استانداردهای جا افتاده را می‌خرند.
دیر پذیران (Laggards): هر چیزی که ربطی به فناوری داشته باشد را نمی‌خواهند، فناوری را زمانی به کار می‌برند که دیگر بدون آن نمی‌توان زیست و یک فناوری بایسته شده.

 

از رفتن به هر فاز توسط یک درزی (فاصله) جلوگیری می‌شود، این درز به واسطه تفاوت بین نیازمندی‌های محصول و عادت‌های خرید مشتریان فاز بعدی ایجاد شده است.
 
کتاب مور روی درزی که بین پذیرندگان آغازین و اکثریت پیشگام وجود دارد، تمرکز می‌کند- این درز چنان پهن و عمیق است که از آن به پرتگاه (chasm) (دره) یاد می‌شود. مشتری‌سازی [لینک] روی رسیدن به پرتگاه و آماده شدن برای گذر از پرتگاه تمرکز می‌کند.

 

پذیرندگان آغازین به دلایل زیر برای استارتاپ‌ها (Startup) مهم هستند:

– به دنبال فناوری جدید هستند تا مساله خود (یا شرکتشان) را حل کنند، نه تنها به خاطر اینکه جدیدترین  فناوری را داشته باشند.
– در تصمیم‌گیری خرید به سخنان دیگران اتکا نمی‌کنند. با وجود اینکه معمولاً از دیگر پذیرندگان آغازین تأثیر می‌پذیرند، توجه اصلی‌شان حل مساله‌ای مشخص است.
– پذیرندگان آغازین می‌خواهند به شما کمک کنند و (بهتر از همه) می‌خواهند که شما موفق باشید. پذیرندگان آغازین از فرصت‌هایی که اجازه می‌دهد تا با حل مسایل واقعی قهرمان شوند لذت  می‌برند.

 

این سومین نوشته ازمجموعه مفاهیم مدرن کارآفرینی است. برای دیدن فهرست و بقیه اینجا، را ببینید.

می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

مشتری سازی

مشتری‌سازی (Customer Development) چارچوبی چهار مرحله‌ای برای کشف و ارزیابی این است که: برای محصول خود بازار واقعی را شناسایی کرده‌اید، ویژگی‌های درستی برای محصول خود ساخته‌اید که نیازهای مشتریان را رفع می‌کند، روش‌های مناسب برای جذب و تبدیل مشتریان را آزموده و منابع مناسب برای گسترش و توسعه کسب و کار را فراهم ساخته‌اید.
در سطح انتزاعی، مشتری‌سازی به زبان ساده یعنی زیر سؤال بردن فرضیات اصلی کسب و کارتان. مشتری‌سازی روشی مهندسی یا علمی را برای چیزی که کاری مهندسی نیست (ساختن یک کسب و کار) بکار می‌گیرد. فرآیند شما همانند روش علمی دارای گام‌های زیر است:

>- مشاهده و توصیف یک پدیده
– فرمول‌بندی یک فرضیه معمولی برای توضیح پدیده
– ااستفاده از یک فرضیه برای پیش‌بینی نتایج مشاهدات جدید
– اندازه‌گیری کارایی پیش‌بینی‌ها بر اساس آزمایش‌ها تجربی

 

این فرآیند برای شناسایی و ارزیابی این  اطلاعات مرتبط با کسب و کار به‌کار می‌رود:

– یک محصول مشکل (مساله) یک گروه قابل شناسایی از کاربران را حل می‌کند. (کشف مشتری)
– بازار توانایی خرید را دارد و آنقدر بزرگ هست که بتوان بر اساس آن یک کسب و کار توجیه‌پذیر ساخت. (ارزیابی مشتری)
– کسب و کار به واسطه فروش تکرارپذیر و نقشه‌راه بازاریابی و فروش قابل گسترش و توسعه است. (خلق مشتری)
– واحدهای شرکت و فرآیندهای عملیاتی برای پشتیبانی از گسترش شرکت شکل گرفته‌اند. (ساخت شرکت)

Customer Development

مثلی قدیمی درباره فروش می‌گوید «شاید» بدترین پاسخی است که می‌توان از مشتری گرفت. همین برای مشتری سازی‌هم صدق می‌کند. نخستین پیامد مورد انتظار از پیاده‌سازی مشتری‌سازی شرکتی موفق و در حال پیشرفت است. همه آنچه مشتری‌سازی می‌تواند وعده دهد بیشینه کردن پتانسیل موفقیت است.

 

دومین پیامد مورد انتظار دریافتن این است که بازاری (برای محصول ما) وجود ندارد، یا بازار آنقدر کافی نیست که بر اساس آن کسب و کار مورد انتظار را بسازیم. جنبه تکرارشدنی مشتری‌سازی ساخته شده تا حالت میانی بین این دو نتیجه را حذف کند. در ورودی هر فاز، شما «چرخش» می‌کنید، فرض(یات) خود را تغییر می‌دهید تا راه دیگری را بیازمایید. سرانجام، یا راه را خواهید یافت یا درمیابید که این بازار بدرد نمی‌خورد و کسب و کار را می‌بندید.

 

در پست بعدی پذیرندگان آغازین، به یکی دیگر از مهمترین مفاهیم کارآفرینی مدرن می‌پردازم.

 

این دومین نوشته ازمجموعه مفاهیم مدرن کارآفرینی است. برای دیدن فهرست و بقیه اینجا، را ببینید.

می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.