استارتاپ چیست؟

در پنج چند سال گذشته بسامد کاربرد واژه‌ی «استارتاپ» روز به روز و به شکل نمایی افزایش یافته است. گاهی فضای مشوش و شوق «استارتاپ بودن» آنچنان تاثیرگذار بوده که حتی شاهد بوده‌ایم شرکت‌هایی با قدمتی ۱۰-۱۵ ساله و صدها نیرو خود را استارتاپ می‌نامند. در این نوشته تلاش می‌کنم مفاهیم پایه‌ای استارتاپ، انوع آن‌ها، تفاوت آن با دیگر گونه‌های کسب و کار روشن‌تر بیان کنم.

تعریف:
برای استارتاپ تعریف‌های فراوانی وجود دارد و هر کسی از ذن خود آن‌را به‌شکلی مقاوت بیان می‌کند. تعریف زیر ترکیبی است از تعریف‌های پل گراهام، اریک ریس و دیو مک‌کلور (برای دیدن همه‌ی تعریف‌های استارتاپ اینجا را ببینید.):

«استارتاپ‌ها نوعی از شرکت‌های نوپا هستند که به سرعت رشد می‌کنند، ولی در ابتدای کار با عدم قطعیت بسیار دست‌وپنجه نرم می‌کنند به گونه‌ای که در آغاز حتی در مورد اینکه مشتری‌شان کیست، چه محصولی می‌خواهند تولید کنند و اینکه چگونه پول در می‌آورند سردرگم هستند.»

اما تعریف دیگری که اینجا بسیار به‌کار می‌آید تعریف استیو بلنک است:
استارتاپ سازمانی است موقتی که در جستجوی مدل کسب و کاری گسترش‌پذیر، تکرارپذیر [و سود ده] است.

بر اساس این تعریف می‌توان نتیجه گرفت سازمانی که هنوز در مرحله‌ی جستجوی مدل کسب و کار است استارتاپ است و هنگامی‌که آن مدل کسب‌وکار را یافت از استارتاپ بودن در می‌آید و دیگر استارتاپ نیست. (بسیاری از استارتاپ‌ها [به‌ویژه در سیلیکون ولی] شبانه‌روز تلاش می‌کنند تا از حالت استارتاپی در بیایند و یک شرکت جدی شوند.)

اما این خط‌کشی وحی‌منزل نیست وگاهی به شرکت‌های جا افتاده‌تر هم استارتاپ گفته می‌شود. بنابراین هنوز متر و معیار محکمی برای تشخیص استارتاپ بودن/نبودن کسب‌وکارها وجود ندارد. گرچه کسب‌وکارهایی هستند که می‌دانیم قطعا استارتاپ نیستند: مثلا خشک‌شویی بزرگ، گاوداری، کارگاه تراشکاری کسب‌وکار کوچک تلقی می‌شوند و نه استارتاپ. همچنین به کارخانه‌ی تولید فرش، مارکارونی و پتروشیمی استارتاپ گفته نمی‌شود.

به هتل- و حتی مجموعه‌ای از هتل‌ها استارتاپ گفته نمی‌شود- ولی Airbnb استارتاپ است.

نکته‌ی بعدی اینکه با وجود اینکه بخش زیادی از استارتاپ از فناوری اطلاعات استفاد‌ه‌ی جدی می‌کنند، همه‌ی استارتاپ‌ها IT نیستند و استارتاپ‌هایی هم در زمینه‌های ژنتیک، نانوتک، بیوتک و … وجود دارند.

استارتاپ نوعی کسب‌وکار نوپا است؛ ولی هرکسب و کار نوپا و جدیدی، استارتاپ نیست.

چند نوع استارتاپ وجود دارد؟
استارتاپ‌ها بسته به اینکه به چه نوع بازاری وارد می‌شوند، به شکل زیر دسته‌بندی می‌شوند:
بازار موجود: وارد بازاری می‌شوند که رقبا وجود دارند و کاربران تجربه‌ی استفاده از سرویس‌های مشابه را دارند و قیمت جایگزین‌ها را می‌دانند.
بازار جدید: این‌ها وارد بازاری می‌وند که از قبل وجود نداشته است؛ رشد در چند سال اول به شدت کند است و بسیار سرمایه‌بر هستند ولی به ناگهان- پس از رسیدن به همخوانی محصول/بازار- رشد نمایی پیدا می‌کنند.
بازار باز-بخش‌بندی‌شده: این استارتاپ‌ها در یک بازار موجود، گوشه‌ی کوچک و مورد توجه قرارنگرفته‌ای را انتخاب کرده و آنجا رشد و نمو می‌کنند تا برای رقابت با رقبای اصلی به اندازه‌ی کافی بزرگ شوند.
کلون‌ها: وقتی شرکت‌های فناوری بزرگ به دلایل مختلف به بازاری قابل قبول (مثلا ۸۰ میلیونی) ورود نمی‌کنند؛ این بازار به اندازه‌ی کافی برای راه‌اندازی نسخه‌های کلون آن‌ها جذاب است. در حال حاضر معروف‌ترین استارتاپ‌های ایرانی از جمله دیجی‌کالا، آپارات، اسنپ، کافه‌بازارو … از این نوع هستند.
استارتاپ نسخه کوچکتر شرکت بزرگ نیست
یکی دیگر از ویژگی‌های استارتاپ این است که استارتاپ نسخه‌ی کوچک‌تر شرکت بزرگ نیست؛ برای همین هم بسیاری از تئوری‌های مدیریتی که برای شرکت‌های جا افتاده وضع شده‌اند، روی استارتاپ‌ها جواب نمی‌دهند.

مثالی که من همیشه می‌زنم این است که استارتاپ شبیه ماهی نیست که بزرگ و کوچکش یک شکل باشند؛ بلکه شبیه قورباغه (یا کرم ابریشم) است که در راه دچار دگردیسی می‌شود و دوره‌ی گذار دارد. (این نوشته را بخوانید.)

بنابراین:
الف) استارتاپ به اصول مدیریتی، کارکنان و استراتژی‌های متفاوتی نسبت به شرکت بزرگ تثبیت شده نیاز دارد.
ب) تقریبا هر نصیحتی که برای شرکت‌های بزرگ تثبیت شده (خوب) است برای رشد و مدیریت استارتاپ‌ها بی‌ربط، منحرف‌کننده و احتمالا مخرب است.

آیا راه‌اندازی استارتاپ با کارآفرینی تفاوت دارد؟ شرکت دانش‌بنیان چیست؟
گرچه برای کارآفرینی هم تعریف‌های فراوانی وجود دارد، به طور خلاصه راه‌اندازی هر کسب‌وکاری (کوچک یا بزرگ) که همراه با ارزش‌آفرینی باشد را کارآفرینی گویند. (در واقع برابر درست‌تر کارآفرینی، ارزش‌آفرینی است).
بنابراین راه‌اندازی استارتاپ هم نوعی کارآفرینی است ولی خروجی هرنوع کارآفرینی، استارتاپ نیست.
دانش بنیان بودن [در ایران] نوعی مجوز (احراز صلاحیت است) که می‌تواند شامل حال استارتاپ‌ها یا دیگر انواع کسب و کارها هم بشود. کافی است با داشتن شرایط لازم، فرآیند گرفتن این مجوز طی شود.

آیا گوگل، فیس‌بوک، آمازون، دیجی‌کالا، آپارات، توسن و فناپ استارتاپ هستند؟
مسلما نه، اما آن‌ها به عنوان نمونه‌های موفقی که زمانی استارپ بوده‌اند و با موفقیت از آن حالت خارج شده و امروز به سازمان‌هایی بزرگ و ثروتمند تبدیل شده‌اند مثال زده می‌شوند.

در سیلیکون ولی متداول است تا زمانیکه شرکت‌ها وارد بورس (IPO) نشده‌اند، گهگاه از آن‌ها به عنوان استارتاپ یاد شود، به ویژه تا زمانی‌که در حال جذب سرمایه هستند. بنابراین می‌بینیم که هنوز به اوبر، اسکوئر، استرایپ و حتی دراپ‌باکس و Airbnb استارتاپ گفته می‌شود. اما در اینکه دست‌کم دو سه سال اول عمرشان، استارتاپ بوده‌اند شکی نیست.

کارآفرینی درون شرکت‌های بزرگ چیست؟
این نوع کارآفرینی که در ادبیات کلاسیک «کارآفرینی سازمانی» نیز نامیده می‌شود دلیل وجودی مشخصی دارد، شرکت‌های بزرگ چرخه عمر محدودی دارند. بیشترشان با معرفی محصولات جدیدی که نمونه‌های دیگری از محصولات اصلی‌شان است رشد می‌کنند. (رویکردی که به نوآوری پیوسته معروف است). آن‌ها همچنین ممکن است به نوآوری توفنده (برهم‌زننده) هم روی بیاورند که تلاش می‌کنند محصولات جدیدی را به بازارهای جدید با مشتریان جدید معرفی کنند. جالب است که اندازه و فرهنگ شرکت‌های بزرگ اجرای نوآوری توفنده (Disruptive innovation) را بسیار سخت می‌کند؛ این در واقع تلاشی برای راه‌اندازی یک استارتاپ گسترش پذیر درون شرکتی بزرگ است.
یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که شرکت‌های کمی در این حوزه موفق بوده‌اند. همچنین شرکت‌های فناوری بزرگ، علاوه بر فراهم کردن فضای نوآوری درون سازمانی، هم‌زمان از روش‌های دیگری همچون خرید استارتاپ‌ها و نیز سرمایه‌گذاری روی استارتاپ‌ها استفاده می‌کنند تا پیشرانه‌ی نوآوری خود را مجهزتر کنند.

کارآفرینی بهتر است یا کارمندی؟
اما امروزه که هیاهوی استارتاپ زدن بیشتز از قبل شنیده می‌شود یک پرسش اساسی مطرح می‌شود که «کارآفرینی یا کارمندی؟»
همین جا اعتراف می‌کنم که جزو افرادی هستم که تازگی اعتقاد پیدا کرده‌ام که آدم‌ها- علاوه بر حقوق عادی- دو حق اساسی دیگر هم دارند: «حق تجربه‌کردن» و «حق شکست‌خوردن» و منظورم این است که نباید جلو تجربه‌ی کارآفرین شدن افراد را گرفت حتی اگر بدانیم به احتمال زیاد شکست می‌خورند.

در کشورهای با فرهنگ کارآفرینانه‌ی بالا، آماری وجود دارد که می‌گوید حدود ٪۱ مردم کارآفرین می‌شوند و بقیه برای کارآفرینان (و دولت) کار می‌کنند.
پس هیچ وحی منزلی در کارآفرین شدن همه نیست؛ روشن است که به طور مشخص حدود ۱۰۰ برابر کارآفرینان خوب و موفق به کارمندان خوب، متعهد و حرفه‌ای نیاز است. و طبیعی است که هر دو با ارزش هستند.
پس از راه‌اندازی یک کسب‌وکار (در هر شکل یا اندازه‌ای که باشد) کارکنان آن کسب و کار موتور محرک آن هستند. کدام شرکت فناور را سراغ دارید که بتواند بدون نیروهای کلیدی خود دوام بیاورد؟(همه‌ی ما خبرهایی درباره‌ی دعواهای حقوقی غول‌های فناوری سر مهاجرت یک خبره از یک شرکت به شرکت دیگر شنیده‌ایم.)
چیز دیگری که در دنیا بسیار متداول‌تر از ایران است کارآفرین شدن کارکنان با تجره است؛ یعنی یک فرد مثلا ۵-۱۰ سال در یک شرکت فناور بزرگ کار می‌کند، تجربه می‌آموزد، ابزارها و فنون را می‌شناسد و … سپس استارتاپی جدید را راه می‌اندازد. برای همین است که متوسط سن بنیانگذاران استارتاپ‌ها مثلا در سیلیکون ولی بسیار بیشتر از ایران است.

در پایان همانگونه که بارها گفته‌ام، باز هم تکرار می‌کنم که اکوسیستم استارتاپی ایران در حالت نوزادی است و همه‌ی ما در آغاز یک راه‌طولانی و در حال یادگیری بیشتر درباره‌ی استارتاپ‌ها هستیم.

این مقاله قبلا در راه پرداخت منتشر شده است:
https://way2pay.ir/79197

Leave a Reply

XHTML: You can use these tags: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>