کتابهای ضروری که برای راه اندازی استارتاپ لازم است یک (یا چند) بار بخوانید
در پست پیشین (اینجا) اندکی درباره تفاوتهای کسب و کار کوچک و استارتاپ نوشتم. در ادامه این مطلب سودمند را از نویسنده مطلب پیشین به پارسی برگرداندم.
تفاوت بسیاری بین استارتاپ (همچون آمازون، گوگل، Airbnb ،Uber.com و …) و کسب و کار کوچک (لباس فروشی، سوپر، شرکت مشاوره، رستوران و …) هست.
در استارتاپ شما این کارها را میکنید:
– محصولی نو می سازید
– مسالهای جدید را حل میکنید یا نیازی نو را برطرف میکنید
– به بازاری نو با مشتریان جدید وارد میشوید (واقعا نمیدانید که آیا نیازی وجود دارد یا خیر )
– پایهگذاران چشمانداز گسترش یافتن و تبدیل شدن به شرکتی در کلاس جهانی را دارند
– بسیار پرخطر، و در عین حال دارای بازگشت بسیار
– میخواهید دنیا را به مکانی بهتر تبدیل کنید
– استعدادهای هوشمند و درخشان را جذب میکنید (در بلند مدت بیش از ۱۰۰۰ نفر را استخدام خواهید کرد)
– درآمدتان به بیش از ۱ میلیارد تومان در سال خواهد رسید
در کسب و کار کوچک اینها را دارید:
– محصول/ خدمت مشخص
– مشتریان مشخص با بازار مشخص
– ریسک پایین
– میخواهید کسب و کار را کوچک یا درون خانواده نگه دارید
– پتانسیل رشد پایینی دارید
– چشم انداز پایهگذاران بدست آوردن آن اندازه از پول است که خانواده را بگردانند
– جذب نیروهای ارزان (خلق کردن تا ۱۰۰ شغل)
خوشبختانه در وضعیت کنونی بیشتر کسب و کارهای کوچک (بدون حمایت) از عهده خود بر میآیند. گرچه ما استارتاپهای چندانی نداریم (به ویژه استارتاپهای جهانی و میلیون دلاری). باید از اینگونه شرکتها بیشتر داشته باشیم.
شرکتهایی که (معمولا) فناور هستند و نیازهایشان با کسب و کارهای کوچک یکسان نیست.
می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.
میتوانید توییتهای پارسی من درباره استارتاپها را@ghanemzadeh (اینجا) دنبال کنید.
پیشتر اینجا و در سهگانه استارتاپ استیو بلنک (Steve Blank) (اینجا) به تفاوت کسب و کار کوچک با استارتاپ پرداختم ،و تعریف و ویژگیهای استارتاپ را بر شمردم.
به نظر میرسد جداسازی بین کسب و کار کوچک و استارتاپ هنوز نیاز به کار بیشتر دارد بنابراین این مقاله سودمند را به پارسی برگرداندم. چرا که هنوز بسیاری از دوستان سایت خود را استارتاپ مینامند یا حتی یک App کوچک موبایل را.
استارتاپهای گسترش پذیر: شرکتهایی هستند با پایهگذاران دارای چشم انداز بزرگ شدن و تبدیل شدن به شرکتی در کلاس جهانی. هدف آنها فقط درآوردن آناندازه پول برای سیرکردن و گذراندن امور خود و خانواده نیست، خیر، آنها میخواهند چیزی بسازند که یا بسیار ارزشمند شود یا اصلا هیچ.
آنها باور دارند که شرکتشان بیش از یک میلیارد تومان در سال درخواهد آورد. آنها فقط بهترینها را استخدام میکنند چراکه میخواهند در بازار خود بهترین باشند. افزون بر اینها، باور دارند که آنها تنها تیمی هستند که میتوانند آن چشمانداز را تحقق بخشند.
از دیگر سو، کسب و کارهای کوچک دقیقا برعکس هستند. پایهگذاران آنها میخواهند شرکت/ کسب و کاری را بسازند که تامین کننده درآمد گذراندن امور خانوادهشان باشد. آنها کوچک هستند و در مقابل بزرگ شدن مقاومت میکنند.
خوشحالم که چند شرکت اینچنینی در ایران در حال شکلگیری است. این شرکتها تیمهای پایهگذاری دارند با رویاهای بزرگ و شور و اشتیاق فراوان نسبت به آنچه انجام میدهند. این شرکتها میتوانند آنچنان بزرگ شوند (و خواهند شد) که شروع به استخدام افراد زیادی کنند.
این گونه شرکتها میتوانند در اقتصاد ما نقش مهمی بازی کنند. شغل ایجاد کنند، حقوق پرداخت کنند و مالیات بدهند. ما به اینگونه از شرکتها بیشتر نیاز خواهیم داشت، باید آنها را تشویق کنیم و کارها را برایشان آسانتر کنیم و از آنها الگو بسازیم. این استارتاپها به سرمایهگذاری نیاز دارند، به مربی و مشاور، نیاز دارند که قوانین تغییر کنند، به فضای کاری نیاز دارند، به کارکنان با استعداد و البته به اعتماد دولت.
این صحبت به این معنی نیست که کسب و کارهای کوچک را کنار بگذاریم، ولی باید تفاوت بین آنها را دریابیم. با وجود اینکه استارتاپ گسترش پذیر بازارشان را به آشوب میکشند، بسیاری شغل ایجاد میکنند، نیروهای با استعداد را جذب میکنند و ارزش و پول بسیاری را خلق میکنند، کسب و کارهای کوچک فقط تلاش میکنند که تقاضای در حال رشد در یک بازار تثبیت شده را پاسخ دهند و همانقدر پول بسازند که خرج خانوادهشان را بدهد.
بسیاری از فعالیتهای کارآفرینی که در حال حاضر در ایران انجام میگیرد در زمینه کسب و کارهای کوچک است؛ امیدوارم رویکرد بیشتر و بهتری به استارتاپهای گسترش پذیر داشته باشیم.
در پست بعدی (اینجا) باز هم درباره تفاوت استارتاپ گسترش پذیر و کسب و کار کوچک خواهم نوشت.
پیشنهاد میکنم برای دانستن بیشتر درباره استارتاپ گسترش پذیر سه گانه استارتاپ استیو بلنک را حتما مطالعه کنید.
می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.
میتوانید توییتهای پارسی من درباره استارتاپها را@ghanemzadeh (اینجا) دنبال کنید.
مدت زمان کمی از ورود واژههای کارآفرینی، استارتاپ و نوآوری میگذرد و هنوز دامنه این واژهها مشخص نیست؛ در بسیاری جاها هم به نادرست به کار برده میشوند.
من قبلا در سه گانه استارت آپ استیو بلنک (اینجا) به تعریف «استارتاپ» و ویژگیهای آن پرداختم. اکنون نوشتهی دیگری از استیو بلنک (که از مقدمه کتاب جدیدش گرفتهام) را که در آن گونههای مختلف کارآفرینی و استارتاپ معرفی میشوند را برگرداندهام:
استارتاپ سازمانی است موقتی که در جستجوی مدل کسب و کاری گسترشپذیر، تکرارپذیر و سود ده است.
کارآفرینی کسب و کار کوچک: کسب و کارهای کوچک که معمولا (در جوامع پیشرفته) درصد بالایی از شرکتها را در بر میگیرند و معمولا نیمی از افراد در آنجا شاغل هستند، اغلب کسب و کارهایی سرویس گرا همچون خشکشویی، پمپ بنزین، سوپرمارکت هستند که در آنها کارآفرینان موفقیت را درآمد خوب برای صاحبان و سود ده بودن تعریف میکنند، اینها به ندرت به یک صنعت یا کسب و کاری میلیاردی تبدیل میشوند.
استارتاپهای گسترشپذیر: حاصل کار کارآفرینان فناور هستند. این کارآفرینان با این باور که چشماندازشان دنیا را تغییر خواهد داد شرکتی را راه اندازی میکنند و نتیجه، شرکتی با چندین یا چند ده میلیارد فروش میشود. روزهای آغازین استارتاپ گسترش پذیر در جستجوی مدل کسب و کار تکرار پذیر و گسترش پذیر صرف میشود. گسترش، نیاز به سرمایهگذار خطر پذیر (VC) بیرون از شرکت دارد تا سوخت گسترش سریع استارتاپ را تامین کند. استارتاپهای گسترشپذیر تمایل دارند تا در مراکز فناوری گرد هم آیند مراکزی همچون سیلیکون ولی، شانگهای، نیویورک و بنگلور. اینها درصد کمی از کارآفرینان را تشکیل میدهند، ولی بازگشت سرمایه عالیشان پتانسیل جذب سرمایه خطر پذیر (و رسانهها) را دارد.
استارتاپهای خریدنی: پدیده جدیدی هستند. با هزینههای بسیار پایین ساخت برنامههای وبی یا موبایلی، استارتاپها میتوانند هزینههای خود را با پول پایهگذاران، کارتهای اعتباری یا جمع آوری اندکی سرمایه خطر پذیر بپردازند، معمولا این عدد زیر ۱ میلیون دلار است. این استارتاپها (و سرمایه گذارانشان) خوشحال میشوند که بین ۵ تا ۵۰ میلیون دلار خریده شوند، این خرید معمولا توسط شرکتهای بزرگتری صورت میگیرد که همانقدر که به دنبال خود کسب و کار هستند دنبال نیروهای مستعد آن هم هستند.
کارآفرینی در شرکتهای بزرگ: شرکتهای بزرگ چرخه عمر محدودی دارند. بیشترشان با معرفی محصولات جدیدی که نمونههای دیگری از محصولات اصلی شان است رشد میکنند. (رویکردی که به نوآوری پیوسته معروف است). آنها همچنین ممکن است به نوآوری توفنده (بنیادین) روی بیاورند که تلاش میکنند محصولات جدیدی را به بازارهای جدید با مشتریان جدید معرفی کنند. جالب است که اندازه و فرهنگ شرکتهای بزرگ اجرای نوآوری توفنده را بسیار سخت میکند؛ این در واقع تلاشی برای راهاندازی یک استارتاپ گسترش پذیر درون شرکتی بزرگ است. [ برای آشنایی با گونههای مختلف نوآوری اینجا را ببنید]
کارآفرینان اجتماعی: سازمانهای غیرانتفاعی نوآورانه را برای تغییر جهان میسازند. این سازمانهای کارآفرین به جای سود، دنبال راهکار هستند و در هر قاره و کشوری در دامنههای وسیعی از جمله آب، کشاورزی، سلامت، خرده وام و … فعالیتمیکنند.
پ.ن: توصیه میکنم حتما سه گانه استارت آپ استیو بلنک را هم بخوانید.
یادآوری: کارگاههای آموزشی من برای استارت آپ ها در همین ماه برگزار میشود، برای اطلاع از زمان و برنامه دقیق، اینجا را ببینید.
می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.
میتوانید توییتهای پارسی من درباره استارتاپها را@ghanemzadeh (اینجا) دنبال کنید.
امروزه شرکتها زیر فشار بیامان برای همراهی با موج بعدی نوآوری هستند. شکست در نوآوری یعنی شکست در متمایزسازی که نتیجهاش شکست در بدست آوردن سود و درآمدهایی است که برای جذب سرمایه، نیاز است.
نوآوری به شکلهای مختلف بروز میکند محصولات، فرآیندها، بازاریابی، مدلهای کسب و کار و … کدام یک را باید دنبال کنیم؟ بستگی دارد به اینکه در کجای چرخهعمر محصولتان هستید. (نوشتهی بعدی دربارهی چرخهی عمر را اینجا بخوانید) در این نوشته به معرفی برخی گونههای نوآوری میپردازم.
در آغاز لازم است بدانیم که دامنه نوآوری بهراستی گسترده است. حتما شامل گونهای که همه دربارهاش میدانند میشود: نوآوری توفنده- جوهره افسانه فناوری و داستان دره سیلیکون. ولی ما نباید چشمانمان را بر روی دیگر شکلهای معمولیتر موجود ببندیم، گونههایی که همانقدر اثربخش هستند. ردهبندی زیر همه اینها را نشان میدهد:
نوآوری توفنده (بنیادی، برهمزن): توجه بسیاری جلب میکند، به ویژه در رسانهها، زیرا بازارهایی پدیدار میشوند چنان که گویی منابع بسیاری از ثروت را از هیچ میآفرینند. این نوآوری در ناپیوستگیهای فناوری ریشه دارد، مانند آنچه شهرت موتورولا را بخاطر نسل نخست تلفنهای همراه افزایش داد یا در فراگیر شدن سریع مُدهای روز مثل بازی ورقی پوکِیمون.
نوآوری در کاربرد: فناوری موجود را به بازارهای جدید میبرد تا به مقاصد نو برسد، مثل زمانیکه شرکت تاندم کامپیوترهای مقاوم در برابر خطای خود را در بازار بانکداری بکار گرفت تا دستگاههای خودپرداز را بسازد یا زمانیکه شرکت آناستار سامانهی مکان یابی جهانی ( (GPSرا برای کمکهای جادهای (همچون امدادخودرو) به بازارهای خودرو برد.
نوآوری در محصول: محصولات عرضهشده در بازارهای تثبیت شده را به سطحی بالاتر میبرد، به مانند زمانیکه اینتل پردازندهای جدید یا تویوتا خودرویی جدید را معرفی میکنند. تمرکز میتواند بر روی بالابردن کارایی (توپ گلف Titleist Pro V1 )، کاهش هزینهها (چاپگرهای جوهرافشان hp)، بهبود بکارگیری (کامپیوترهای دستی پالم) یا هر بهبود دیگری در محصول باشد.
نوآوری در فرآیند: فرآیندهای موجود برای محصولات عرضهشده در بازارهای تثبیت شده را اثربخشتر یا کارآمدتر میکند. نمونههایی را میتوان نام برد. همچون: شرکت دل در کارآمد کردن زنجیره تقاضا و سامانه ثبتسفارش کامپیوترهای شخصیِ خود، مهاجرت شرکت چارز شواب به تجارت آنلاین و پالایش فرآیند صورتبرداری توسط فروشندگان در شرکت والمارت.
نوآوری تجربی: تغییرهای سطحی که تجربه از فرآیند یا محصولات موجود را بهبود بخشد. این نوآوریها شکلهای مختلفی دارند از جمله: شاد کنندهها («نامه دارید»)، راضی کنندهها (مدیریت عالی صف در دیزنیلند) یا اطمینانبخشی (ردیابی مرسولههای پستی در فداِکس)
نوآوری در بازاریابی: بهبود فرآیند تماس با مشتری، شامل ارتباطات بازاریابی (بکارگیری وب و پیشپردهها برای بازاریابی ویروسی سهگانه فیلمهای اربابحلقهها) یا تراکنشهای مصرف کنندگان (سازوکارهای تجارت الکترونیک آمازون و حراج آنلاین ایبِی)
نوآوری در مدل کسب و کار: طرحریزی دوباره روش موجود پیشنهاد قیمت به مشتری یا نقش موجود شرکت در زنجیره ارزش یا هردو. نمونههایی شامل کهنهکارانی چون: حرکت ژیلت از ریشتراش به تیغ ریشتراشی، تغییر کار آیبیاِم به رایانش درخواستی و گسترش کار اپل به خردهفروشی برای مصرف کننده.
نوآوری ساختاری: سرمایهگذاری روی توفندگی برای سازماندهی دوباره روابط صنعتی. برای نمونه نوآورانی همچون فیدِلیتی و سیتیگروپ آزادگذاری خدمات مالی را بکار گرفتهاند تا گروه گستردهتری از محصولات و خدمات را یکجا به مشتریان عرضه کنند. این شرکتها کموبیش یکشبه، رقبایی حرفهای برای بانکها و شرکتهای بیمه شدند.
گسترش این فهرست میتواند مشکلزا باشد. چگونه مدیران تصمیم بگیرند که روی کدام تمرکز کنند؟ کدام گونه از نوآوری را باید دنبال کنند؟ زمانی بود که برای حل این مساله از مفهوم توانایی محوری کمک گرفته میشد: چیزهایی که در آنها بهترین هستی را برگزین و بر اساس آنها بر منابعت تمرکز کن. اما شرکتها دریافتهاند که بهترین بودن در چیزی داشتن مزیت رقابتی را تضمین نمیکند. توانایی متمایز ارزشمند است تنها اگر اولویت خرید را سمتوسو دهد. مشتریان اغلب از توانایی محوری شرکتها در برابر محصولاتی که به اندازه کافی خوب و ارزان هستند، چشمپوشی میکنند.
در نوشتهی دیگر (اینجا) چرخه عمر گسترش بازار را معرفی میکنم.
پ.ن: این نوشته بخشی از مقالهای که پنج سال پیش ترجمه کردم ولی هیچگاه منتشر نکردم.
می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید. برای دستیابی به همافزایی و اشتراک دیدگاهها میتوانید