‏استارتاپ Shyp به کار خود پایان می‌دهد

‏استارتاپ Shyp امروز به کار خود پایان می‌دهد؛ این استارتاپ حمل‌ونقل بنا به تقاضل ( On-demand shipping) پیش‌تر موفق شده بود از شرکت‌های سرمایه‌گذاری جسورانه‌ی معروفی همچون کلینر پرکینز، شرپا و … ۶٢ میلیون دلار سرمایه جذب کند. ارزش این استارتاپ در آخرین دور جذب سرمایه در سال ۲۰۱۵ به ۲۵۰ میلیون دلار هم رسید.

کوین گیبون، مدیر عامل شیپ، دیشب در پستی در لینکداین (لینک زیر) اعلام کرد که این استارتاپ به کار خود پایان می‌دهد. این شرکت نتوانسته بود مدلی گسترش‌پذیر (scalable) برای گسترش به شهرهای دیگر به جز شهر اصلی (سن‌فرانسیسکو) بیابد.

پیشنهاد می‌کنم مقاله‌ی گیبون را به دقت بخوانید:

https://www.linkedin.com/pulse/i-cant-wait-you-see-what-we-do-next-kevin-gibbon/

اسلایدهای ارایه به سرمایه‌گذار (Pitch Deck) در مرحله‌ی Seed شامل چه چیزهایی باید باشد؟

گرچه کیفیت استارتاپ- شامل تیم، محصول و بزرگی بازار- در جذب سرمایه خیلی مهم است اما نحوه‌ی ارایه به‌ویژه در نخستین جلسه با سرمایه‌گذار هم تاثیر بسیاری دارد.
بسیار دیده‌ام که بنیانگذاران استارتاپ‌های خوب، ارایه‌های بدی دارند که نشان‌دهنده‌ی توانایی‌ها و دست‌آوردهای آن‌ها و تیم‌شان نیست؛ یا جزییاتی را می‌آورند که در جلسه‌ی نخست لازم نیست و بیشتر گیج‌کننده است تا آگاهی‌دهنده. (بسیاری از جزییات را خیلی راحت می‌توان پس از آخرین اسلاید ارایه، در بخش ضمیمه‌ها آورد.)

 

در این نوشته پیشنهاد خودم برای اینکه اسلایدهای ارایه به سرمایه‌گذار (Pitch Deck) در مرحله‌ی Seed به‌ترتیب شامل چه چیزهایی باید باشد را می‌آورم. دقت کنید که این‌ها وحی منزل نیست و به فراخور می‌تواند تغییر کند:

 

۱. اسلاید نخست: معرفی.
اسلاید شامل لوگو استارتاپ و احیانا یک خط شعار/معرفی (یا حتی شعار ارزش پیشنهادی)

 

۲. تیم:
مهارت‌هایشان، لوگو دانشگاه‌ها/ شرکت‌های معروفی که قبلا افرادی کلیدی این تیم بوده‌اند.
بسیاری این اسلاید را آخر می‌آورند ولی اگر تیم با تجربه‌ای دارید، که باعث مانور/ارزش‌گذاری بیشتر شما می‌شود، حتما این اسلاید را اول بیاورید. این کار باعث می‌شود شنونده از همان ابتدا جدی‌تر گوش دهد و تاثیرپذیرتر باشد، چرا که می‌داند با تیمی «این کاره» رو به رو است.

 

۳. مساله (Problem) ای که حل می‌کنید.
عمقِ مساله‌ای که حل می‌کنید، نیازی که مرتفع می‌کنید یا کار (Task) موجودی که انجام می‌دهید.

 

۴. راه‌حل (Solution) شما
شما چگونه مساله را (به‌خوبی) حل می‌کنید، ترجیحا به همراه
Demo

 

۵. چرا بازار [به اندازه‌ی کافی] بزرگ است؟
در این اسلاید اندازه‌ی بازار (Total Addressable Market) را می‌آورید.

 

۶. چرا بازیگران/رقبای فعلی بازار (incumbents) مساله را [به خوبی] حل نمی‌کنند. 
مهم: فکر می‌کنید واکنش‌شان به ورود شما به بازار چه خواهد بود.

 

۷. رقبای شما (استارتاپ‌های دیگر):
برای نشان دادن رقبا روش‌های مختلفی وجود دارد. خود من مدل ۲ در ۲ را ترجیح می‌دهم.  (تصویر پیوست)

 

۸. اسلاید Traction: تا به حال چه تعداد مشتری/کاربر جذب کرده‌اید.
این اسلاید خیلی خیلی مهم است.

 

۹. مدل درآمدی:
چگونه پول در میاورید.

 

۱۰. بیزنس پلن و برآوردهای مالی (Financials)
دو اسلاید بالا (مدل درآمدی و برآوردهای مالی را می‌توانید در یک اسلاید هم بیاورید.)

 

۱۱. چقدر پول/ سرمایه می‌خواهید جذب کنید؟
و می‌خواهید در چه زمینه‌هایی هزینه کنید؟ (Use of proceeds)
این اسلاید را خیلی شلوغ نکنید یک Pie Chart ساده کافی است. (لینک زیر)

 

۱۲. اسلاید اختیاری (Optional): 
اگر دارید، RoadMap و Milestone های فعالیت‌هایی که سرمایه برای آن‌ها صرف خواهد شد را بیاورید.
گرچه نوشته‌ام «اختیاری» ولی این اسلاید به نظرم مهم است.

 

توجه: اسلایدها باید (از دید دیزاین) ساده باشند.
اسلایدهای ارایه را زیاد و شلوغ نکنید؛ چیزهای اضافی را نیاورید و ساده نگه دارید. دلیل ندارد همه چیز را جلسه اول بگویید. اگر فکر می‌کنید ممکن است چیزی را بپرسند می‌توانید در ضمیمه‌ها بیاورید.

 

پی‌نوشت: سعی کنید از قبل چندین بار تمرین کنید. بهتر است ارایه‌ی خود پیش سرمایه‌گذار را روی ۲۰ د قیقه ببندید. معمولا سرمایه‌گذاران حدود ۴۰ دقیقه تا یک ساعت برای هر استارتاپ زمان اختصاص می‌دهند. پس ارایه را روی ۲۰ دقیقه تنظیم کنید و بقیه را برای پرسش و پاسخ آزاد بگذارید.
دقت کنید زمان ارایه‌ی واقعی پیش سرمایه‌گذار بیشتزراز زمان ارایه در مسابقات و … است.

 

پی‌نوشت ۲: همیشه احتمال خراب شدن دستگاه‌های ارایه، وصل نشدن به تلویزیون/ دستگاه پروجکشن وجود دارد؛ و این باعث استرس و پایین آمدن کیفیت ارایه می‌شود. از قبل از سرمایه‌گذار بپرسید که چه امکاناتی برای ارایه وجود دارد. با این حال سعی کنید بعضی چیزها (مثل مبدل‌ها) را به همراه داشته باشید. تلاش کنید، با هماهنگی قبلی، مثلا ۱۵ دقیقه زودتر آنجا باشید و مقدمات ارایه و تست کردن اتصالات را فراهم کنید.

لطفا سیلیکون‌ولی را با پارک‌های علم و فناوری خودمان مقایسه نکنید!

پارک علم و فناوری پردیس در سال ۱۳۸۴ در شرقی‌ترین نقطه تهران با هدف رشد فناوری و توسعه بازار شركت‌های دانش بنیان تاسیس شده است. زیر لوگوی پارک علم و فناوری پردیس نوشته شده: «سیلیکون‌ولی ایران». ناصر غانم‌زاده مدتی در فضای سیلیکون‌ولی در آمریکا زندگی می‌کرده و به نظر او این ادعای پارک علم و فناوری عین جوک است. او می‌گوید: «هیچ‌چیز این پارک به سیلیکون‌ولی نمی‌خورد. اصلاً سیلیکون‌ولی جای محصوری نیست که در داشته باشد و بتوانید داخل آن بروید. آنجا مجموعه شهرهایی هستند که مردم داخل آن زندگی می‌کنند و کنار آن ساختمان شرکت‌های مختلف واقع شده‌اند. پارک پردیس سهمی از فضای استارت‌آپی ایران ندارد. به علت بعد مسافت هیچ زمانی این مکان مورد استقبال شرکت‌های نوپا واقع نشد. شرکت‌های جاافتاده به دلایل مختلف در آنجا زمین ‌خریدند و ۹۰ درصد از شرکت‌هایی که در پارک پردیس دفتر دارند شرکت‌های مطرح و غیر استارت‌آپی هستند. یکی از دلایل حضور این شرکت‌ها در پردیس، معافیت از مالیات است.»

در سیلیکون‌ولی چه اتفاقاتی می‌افتد؟
ضرب‌المثلی در سیلیکن‌ولی رایج است و آن این است که: «تنها جایی که نمی‌خواهد سیلیکون‌ولی را کپی کند خود سیلیکون ولی است.» غانم‌زاده می‌گوید: «وقتی شما با اختلاف زیاد رتبه یک هستید و در بالاترین سطح موجود رقابتی مشغول به کار، شما دنبال‌کننده نیستید و در هیچ مکان دیگری عملکرد کسی بهتر از شما نیست، مدام می‌خواهید بزرگ‌تر بشوید. مثلاً الان در سیلیکون‌ولی پیرامون بحث بلاک‌چین و ارزهای رمزنگاری‌شده تعداد زیادی استارت‌آپ شکل گرفته و بودجه خوبی به آن اختصاص می‌دهند. VCهای پیشتاز را که بررسی می‌کنید می‌بینید ۵ سال پیش داشتند در حوزه کریپتوکارنسی سرمایه‌گذاری می‌کردند. اکثر ما ایرانی‌ها حتی آن موقع اسم آن را هم نشنیده بودیم. در بحث سرمایه‌گذاری خطرپذیر در زمینه‌هایی که هنوز ثابت نشده‌اند و خام هستند، فاندهایی وجود دارد که سرمایه‌های کلان برای چنین زمینه‌هایی در نظر گرفته‌‌اند.»

به گفته غانم‌زاده این روزها در سیلیکون‌ولی سرمایه‌گذاری کلانی بر روی هوش مصنوعی صورت می‌گیرد. یکی از ترندهای فعلی جهانی هوش مصنوعی است. سرمایه‌گذاری‌های جسورانه ‌خوبی در این فضا وارد شده است. او این‌گونه بیان می‌کند: «اعداد و ارقام VCهای سیلیکون ولی خیلی بزرگ هستند. پول‌های عظیمی در این حوزه وارد می‌شود، گاهی اوقات صندوق‌های سرمایه‌گذاری جسورانه‌ی بالای ۱ میلیارد دلار شکل می‌گیرند. فاندهای بزرگ صرف مسائل جاری می‌شوند و فاندهای کوچک‌تر خود را به نسل آینده اختصاص می‌دهند. ریسک‌پذیری در سیلیکون‌ولی بسیار بالاست. استنباط آنها این است که به عنوان مثال روی ۱۰۰ تا استارت‌آپ سرمایه‌گذاری می‌کنیم و ذات این بیزنس این است که، با وجود موشکافی اولیه در انتخاب استارتاپ، از این ۱۰۰ تا ۵۰ تا از آن‌ها شکست می‌خورد.»
غانم‌زاده از آینده‌نگری در سیلیکون‌ولی می‌گوید: «پیتر تیل در یکی از سخنرانی‌هایش در سال ۲۰۱۶ عنوان کرد که مشغول سرمایه‌گذاری بر روی پروژه‌هایی هستند که در سال ۲۰۲۶ تازه به درآمدزایی یا نقطه سربه سر می‌رسند. ببینید چقدر افق‌ها درازمدت است. حتی بسیاری از شرکت‌های اروپایی به‌خاطر این حجم از ریسک‌پذیری به سیلیکون‌ولی مهاجرت می‌کنند. سرمایه‌گذارانی که می‌توان در سیلیکون ولی پیدا کرد، پذیرای ریسک و حاضر به سرمایه‌گذاری خطرپذیر خوبی هستند.»

در سیلیکون‌ولی از ایده‌های دیستراپتیو(ساختارشکنانه) به شدت استقابل می‌شود و مدام فضای استارت‌آپی در حال تغییر است. غانم‌زاده این فضا را چنین توصیف می‌کند: «در سیلیکون ولی عاشق دیستراپشن هستند و وقتی به عنوان یک استارت‌آپ به سرمایه‌گذاران می‌گویی که دیستراپت می‌کنی خیلی استقبال می‌کنند. در ایران اکثر استارت‌آپ‌های بزرگ ما هنوز مشکل سرمایه‌گذار دارند. در چنین فضایی چطور می‌توان تصور کرد که سرمایه‌گذاری در ایران بیاید و بر روی چیزی که شاید ۱۰ سال دیگر جواب دهد سرمایه‌گذاری کند؟ نمونه‌هایی از ساختارشکنی airBnB است که هتل‌ها را دیستراپت می‌کند و یا فین‌تک‌ها که بانک‌ها را دیستراپت می‌کنند. به شدت پذیرای نوآوری و دیسترابشن هستند.»

سیلیکون‌ولی از شهرهای مختلفی تشکیل شده و در هر شهر به قول غانم‌زاده غول‌هایی وجود دارند. در شهر سن‌خوزه معروف‌ترین شرکت «سیسکو» است. در سانتاکلارا که شهر کوچک‌تری است دفتر مرکزی «اینتل» واقع شده. در شهر خیلی کوچکی به نام کوپرتینو دفاتر مرکزی«اپل» و در ماونتن‌ویو دفاتر مرکزی «گوگل» و در منلوپارک فیسبوک واقع شده‌اند. در سن‌فرانسیسکو که تا چند سال پیش در محدوده سیلیکن ولی محاسبه نمی‌شد، دفاتر مرکزی«اوبر» و «اسلک» و بسیاری از استارت‌آپ‌هایی که در چند سال اخیر شروع به کار کرده‌اند، هستند.

در تمامی این شهرها، شرکت‌های مختلف پخش هستند و زندگی عادی در آنجا جریان دارد و غانم‌زاده این «راکد نبودن» را از ویژگی‌های مهم اکوسیستم می‌داند. او ادامه می‌دهد: «آنجا کشاورز، سوپرمارکت و فروشگاه لباس و نانوایی و تمام چیزهایی که نیاز روزمره انسان هستند، وجود دارد، در هیچ کدام از پارک‌های علم و فناوری ایران شما زندگی را نمی‌بینید. در پارک‌های ما حدود ساعت 5 بعد از ظهر همه بیرون می‌آیند و پنج‌شنبه و جمعه تعطیل هستند. دقیقاً همین اکوسیستمی نگاه نکردن باعث شد که هیچ کدام از پارک‌های علم و فناوری ما موفق نباشند. پارک‌های علم وفناوری ۲۰ سال قدمت دارند ولی باید قبول کنیم که خروجی خوبی نداشته‌اند. چیزی که در کشورهای پیشرفته منسوخ شده بود را وارد ایران کرده و تازه آن را هم به بدترین شکل ممکن پیاده کردیم. داشتن مدیر اصلاً معنی ندارد. مگر سیلیکون‌ولی مدیر دارد؟ مگر در و نگهبان دارد؟ مگر کسی متولی آن است؟ یک جای کاملاً توزیع‌شده هست و هرکسی مشغول انجام کار خودش است.»

اصطلاحات سیلیکون‌ایکس در آمریکا رایج شده و مثلا به قسمتی در نیویورک «سیلیکن‌اَلی» می‌گویند. بخشی نزدیک لس آنجلس را «سیلیکن بیچ» نامیده‌اند. آستین را به خاطر تپه‌هایش «سیلیکن‌هیل» می‌گویند. در آمریکا بعد از سیلیکن ولی اکوسیستم‌های استارت‌آپی متعددی وجود دارد. در نیویورک، بوستون، لس‌آنجلس، آستین، سیاتل و بولدر اکوسیستم‌‌های استارت‌آپی خوبی وجود دارند. این شش شهر بعد از سیلیکون ولی از جمله اکوسیستم‌های قوی آمریکا محسوب می‌شوند.

به گفته غانم‌زاده تلاویو قوی‌ترین اکوسیستم خاورمیانه است و رتبه‌های بعدی دوبی و استانبول هستند. در اروپا لندن، برلین و اخیراً پاریس خوب کار می‌کنند و در شرق آسیا سنگاپور قوی است. او ادامه می‌دهد: «امروز دیگر کسی دنبال سیلیکون‌ولی درست کردن نیست. همه دنبال آن چیزی هستند که با آن مکان و با توجه به تمام شرایط آن اقلیم سازگار باشد. اکوسیستم استارت‌آپی بر اساس شهر است و نه کشور. هیچ وقت از لفظ اکوسیستم استارت‌آپی آمریکا استفاده نمی‌شود.»

اکوسیستم‌های استارتاپی در ایران
هر اکوسیستم استارت‌آپی عناصر مشخصی برای تشکیل شدن دارد. غانم‌زاده معتقد است که در مرکز این اکوسیستم کارآفرینان قرار دارند. از دیگر عناصر به دانشگاه‌هایی اشاره می‌کند که افراد توانمند بیرون بدهد و خروجی آنها به درد این صنعت بخورد. او می‌گوید: «استعداد‌هایی که دانشگاه بیرون می‌دهند دو نوع هستند. یکی کارآفرین‌ها و مهم‌تر از آن افرادی مانند مهندس‌ها و برنامه‌نویس‌ها که مشغول به کار برای این کارآفرینان هستند؛ در سیلیکون ولی دو دانشگاه «برکلی» و «استنفورد» که به آنها «قلب‌های تپنده سیلیکون ولی» می‌گویند به همراه چندین دانشگاه دیگر، وجود دارند. استنفورد از تریگرکننده‌های سیلیکون ولی بوده و نیروهای توانمند را مدام به بیرون از دانشگاه پمپاژ می‌کند. این دانشگاه را نمی‌توان با هیچ کدام از دانشگاه‌های ایران مقایسه کرد. اساتید این دانشگاه اگر وارد فضای کسب‌وکار بشوند به آنها امتیاز خاص داده می‌شود و این اساتید مدام در حال نوشتن مقاله نیستند! بخش زیادی از زمین‌های این دانشگاه به صورت استیجاری در اختیار شرکت‌های مدرن است. مثلاً HP که اولین شرکت سیلیکون‌ولی هم محسوب می‌شود و در سال ۱۹۳۹ راه‌اندازی شده، هنوز دفاتر مرکزی آن در زمین‌های دانشگاه استنفورد است؛ یا دفتر مرکزی «تسلا» در پالو آلتو در زمین‌های دانشگاه استنفورد است. بیشتر از ۱۰۰ درس در حوزه کارآفرینی در این دانشگاه وجود دارد. ارتباط تنگاتنگی با کسب‌وکارهای بیرون از دانشگاه دارد. این مقایسه اساساً اشتباه است.»
از دیگر شاکله‌های این اکوسیستم که به نظر غانم‌زاده ما در آن به شدت ضعیف هستیم می‌توان به زیرساخت‌های قانونی مناسب برای کارآفرینی اشاره کرد . او این‌طور بیان می‌کند: «قانون تجارت ما قدیمی و کهنه است، این قانون ابزارهای لازم برای کارآفرینی مدرن را ندارد. در بحث مالیات و بیمه مشکلات اساسی داریم. یکی از مشکلات دیگر ما در این حوزه بحث رگولاتوری است. اخیراً معاون بانک مرکزی به این فضا ورود مثبت کرده و امیدواریم که حرکت ما رو به جلو باشد و فضا شفاف‌تر باشد. از طرف دیگر در حوزه بورس مشکل اساسی داریم. شما می‌بینید تسلا ضررده است ولی وارد بورس می‌شود. اینجا کسی این را نمی‌تواند بپذیرد که آیا می‌شود یک شرکت ضررده وارد بورس شود؟ ربطی به استارت‌آپ و اکوسیستمش هم ندارد. کلاً برای کار آفرینی اینها مانع هستند. در المان‌های مختلف اکوسیستم ما ضعف اساسی وجود دارد. در دریا هم ماهی، جلبک، هشت‌پا و .. هستند. دقیقاً این واژه از اکوسیستم طبیعی گرفته شده. المان‌های مختلفی که برای تقویت یک اکوسیستم باید به تفکیک به هر کدام توجه کرد.»

غانم‌زاده با افسوس به رتبه ناامید کننده سه رقمی ایران در جدول Doing business اشاره می‌کند و با تکان دادن سر خود از ضعف در وجود سرمایه خطرپذیر صحبت می‌کند.

به نظر غانم‌زاده پارک‌های علم و فناوری هیچ کدام نتوانسته‌اند موفق باشند. به زعم او دلیل اینکه عملکرد همه آنها به شکست منجر شده این بوده که هیچ کدام اکوسیستمی نگاه نکردند. او می‌گوید: «شنیده بودند که سیلیکون ولی کنار دانشگاه استنفورد واقع شده که این تعبیر کاملا غلط است. استنفورد در مرکز مهم‌ترین شهر سیلیکون ولی قرار دارد و حتی می‌توان گفت که خود استنفورد، شروع‌کننده جریان سیلیکون ولی بوده است. به استثنای پارک علم وفناوری پردیس بیشتر پارک‌های ما کنار دانشگاه تاسیس شده‌اند. کنار دانشگاه قرار گرفتن تنها یکی از المان‌های اکوسیستم استارت‌آ‌پی هست. آنها فقط همین یک بعد را دیدند. چندسالی است که در پارک پردیس مرکز رشدی درست شده است و شرکت‌هایی مثل سرآوا در آنجا دفتر زد و برای استارت‌آپ‌های کوچکی که سرمایه‌گذاری کرده‌اند جایی درست کرده‌اند. اگر این‌ها آنجا فعالیت نکنند خواهید دید که هیچ استارت‌آپی به آنجا نمی‌رود. یکی از دلایل عدم استقبال استارت‌آپ‌ها از آنجا، بعد مسافت است. یکی دیگر این است که اکوسیستم نیست؛ یعنی جای مناسبی برای زندگی نیست. البته قصد دارند در غرب تهران یک مجموعه بزنندو استارت‌آپ‌ها را آنجا ببرند. برای استارت‌آپ نوپا پارک پردیس مزیت خاصی ندارد.»

گلگی غانم‌زاده از مسئولین این است که اکوسیستمی نگاه نمی‌کنند و بحث فرهنگ را نادیده گرفته‌اند. او ادامه می‌دهد: «در فرهنگ سرمایه‌گذاری جسورانه ما بسیار عقب هستیم. اصلاً قصد ندارم خودمان را با سیلیکون‌ولی مقایسه کنم. لندن را مثال می‌زنم که در 6 ماه اول سال ۲۰۱۷ در این شهر ۱.۱ میلیارد پوند سرمایه‌گذاری جسورانه شده. این عدد چند ده برابر کل 5 سال گذشته کشور ماست. در ۵ سال گذشته در ایران عدد سرمایه گذاری جسورانه چیزی حدود ۲۰۰ میلیارد تومان بوده است که به شدت ناچیز است. این عدد را حتی نمی‌توان با اکوسیستم‌های استارت‌آپی کشورهای منطقه مقایسه کرد چه برسد به لندن و پاریس و برلین و شهرهای آمریکا.»

غانم‌زاده تا چند سال پیش اکوسیستم استارت‌آپی‌مان را «جنین» می‌نامید. اکنون معتقد است که این اکوسیستم نوزاد شده و بالغ شدن این نوزاد سال‌ها طول می‌کشد. او عنوان می‌کند: «منظور از اکوسیستم جنینی این است که تمام المان‌های این اکوسیستم جنینی هستند. مشکل قوانین، ساده نبودن راه‌اندازی کسب‌وکار، خام بودن کارآفرینان، نبود تجربه در اکوسیستم، فقدان سرمایه‌گذاری جسورانه، به‌روز نبودن و نبود دانش به‌روز، کار عملی بلد نبودن خروجی‌دانشگاه‌ها و … المان‌هایی هستند که در حالت نوزادی هستند.»

دل غانم‌زاده از دولت به شدت پر است و با صدایی بلندتر از جملات قبلی می‌گوید: «مخالف ورود دولت در این فضا هستم. هربار دولت آمده سُرمه بکشد، کور کرده است. چون افرادی از دولت که وارد این فضا شده‌اند اطلاع و مطالعه و دانش عملی و تجربی در این زمینه ندارند. دولت اولین اقدامی که باید بکند این است که کارهای زیرساختی انجام دهد، فرآیند راه‌اندازی و اداره کسب‌وکار را تسهیل کند. در بسیاری از جاها می‌بینیم که نه تنها این کار را نمی‌کند بلکه خود دولت مانع هم هست. انتظار ما این است که اول موانع را از سر راه را بردارد. مثلاً مرکز توسعه تجارت الکترونیکی که به نظر می‌رسید وظیفه‌اش توسعه و تسهیل فضای کسب‌وکار است خودش یک سد بزرگ در برابر کارآفرینان محسوب می‌شود.»

غانم‌زاده تصریح می‌کند :«مثلاً استارت‌آپ ویکندها داشت به خوبی برگزار می‌شد و خیلی هم دیده نمی‌شد، دولت ورود کرد و به‌یکباره تعدا آنها بالا رفت و حباب درست شد، بعد به دلایلی دولت از این فضا خروج کرد و کلاً همه چیز به هم ریخت. ورودهای دولت مقطعی هست. به نظر خودشان کمک می‌کنند ولی عملاً مقطعی عمل می‌کنند و نتیجه مثبتی به بار نمی‌آورند.»

برای بالغ شدن یک اکوسیستم استارت‌آپی راه حل عجیب غریب و جامعی وجود ندارد. سیلیکون ولی ساخته شد، اینطور نبود که خودشان بگویند ما داریم سیلیکون ولی می‌سازیم. سخت کار کردند و زحمت کشیدند و برای بار اول یک روزنامه نگار از «سیلیکون‌ولی» اسم آورد (به این خاطر که بیشتر شرکت‌های نسل نخست سیلیکون‌ولی سخت‌افزاری بودند و برای ساخت تراشه با سیلیکون کار می‌کردند) و به‌مرور این نام جا افتاد.

به گفته غانم‌زاده از سیلیکون‌ولی که صرف‌نظر کنیم، برای توسعه یک اکوسیستم استارت‌آپ دو مدل وجود دارد:
«مدل اول این‌گونه است که چند چهره و یا استارت‌آپ به شدت مطرح در جایی شروع به کار کنند و در پی آنها عده‌ای در همان مکان متمرکز شوند؛ مثل ایالت واشنگتن که الان آمازون و مایکروسافت آنجا هستند و بعد از این دو غول، بسیاری از شرکت‌ها دفتری در ایالت واشنگتن تأسیس کردند؛ یا مثلاً در شهری مثل بولدر در ایالت کولورادو چند چهره تاثیرگذار به آنجا رفتند و با خردمندی عده بسیاری را به آنجا کشاندند. نتیجه این شد که این شهر ۱۰۰ هزار نفری الان جزو بالاترین چگالی‌های استارت‌آپ دنیا محسوب می‌شود.»

مدل دومی که غانم‌زاده راجع‌به آن صحبت می‌کند نیازمند ورود دولت است و او خیلی به این قضیه خوش‌بین نیست: «در مدل دوم دولت ورود می‌کند ولی با خرد و منطق! چرا می‌گویم اینجا مطمئن نیستم دولت ورود حساب شده‌ای بکند!؟ چون هیچ وقت ندیدم که دولت در این فضا خردمندانه ورود بکند. مثلاً در سنگاپور دولت خوب ورود کرده و کار درست انجام داده. دولت سنگاپور پول هم جای درست تزریق کرده. دولت ما می‌گوید به شما پول می‌دهیم ولی چیزی که در عمل پیش می‌آید این است که رانت درست می‌شود و این باعث عدم رقابت می‌شود. این رانت باعث می‌شود که یکی زیادی بزرگ شود و بقیه هرکاری کنند به آن نمی‌رسند.»

او در مورد تزریق صحیح پول می‌گوید: «اینکه می‌گویند انسان باید از دشمنش یاد بگیرد واقعا درست است. در مورد تلاویو دولت ورود کرد و ۱۰۰ میلیون دلار تزریق کرد و این ۱۰۰ میلیون دلار میلیاردها دلار برگرداند. دولت آنها درست تزریق کرد. ولی در ایران چنین چیزی تا به حال پیش نیامده است. مثلاً پول‌هایی که دست صندوق نوآوری و شکوفایی است، قسمت کوچکی از آن را وام می‌دهد و بقیه پول آن در بانک است و سودش را می‌گیرد؛ یعنی جایی که درست شده تا نوآوری و شکوفایی را پرورش دهد سرمایه‌اش در بانک است و از سود پولش استفاده می‌کند .نهادهای دیگر هم هستند که حساب شده کار نمی‌کنند و از مشاوره افراد مناسبی بهره نمی‌برند.»

استارت‌آپ‌ها در ایران
به گفته غانم‌زاده در ایران سه دسته استارت‌آپ وجود دارد: «دسته سنتی و بزرگ که مشهورترین‌هایشان همگی کلون یک استارت‌آپ بزرگ در سیلیکون‌ولی هستند(البته به‌جز آمازون و مایکروسافت که دفتر مرکزی آن‌ها در سیلیکون‌ولی نیست ولی دفاتر زیادی در آنجا دارند)؛ مثل دیجی‌کالا، تپسی و اسنپ و آپارات که به‌ترتیب کلون‌های آمازون، اوبر و یوتیوب هستند. اگر اقتصاد ایران باز بود و رقبای خارجی در این بازار حضور داشتند به احتمال زیاد اینها وجود نداشتند. ولی به صورت کلی به نظر من باز بودن اقتصاد به نفع همه ما است و اگر استارت‌آپ‌های بزرگ اجازه ورود به ایران را داشتند به سمت بهتری می‌رفتیم. البته بازار باز دوطرفه منظور من است؛ که هم آنها بتوانند بیایند و هم استارت‌آپ‌های ما بتوانند به خارج از کشور بروند.»
او ادامه ‌می‌‌دهد: «دسته دوم و سوم دسته کوچک‌تری هستند ولی تعداد آنها بسیار زیاد است. بازار هدف دسته دوم ایران است و تازه شروع به کار کرده‌اند و یا لزوماً ایده‌های آنها کپی نیست و یا اینکه بعداً فهمیدند مشابه ایده آنها وجود دارد که در هر دو صورت قصدشان کپی کردن نبوده.»

اولین چیزی که یک استارت‌آپ برای تجارت جهانی نیاز دارد یک حساب برای تراکنش‌هاست که در ایران داشتن چنین چیزی امکان‌پذیر نیست. بعضی از سرویس‌های بین‌المللی لحظه‌ای که می‌فهمند شما در ایران هستید با شما قطع همکاری می‌کنند. دسته سوم تعدادشان کم است و آنها از روز اول دنبال یک بازار جهانی هستند. غانم‌زاده راجع‌ به دسته سوم می‌گوید: «اینها ۱ تا ۲ درصد از استارت‌آپ‌های ما را تشکیل می‌دهند. البته که ما خیلی کشور اینترنشنالی نیستیم و نمی‌توانیم بیزنس بکنیم. این دسته آینده دار هستند ولی اقلیت کوچکی را در ایران تشکیل می‌دهند. یکی از فاکتورهایی که باعث شد اکوسیستم استارت‌آپی استانبول در ترکیه رشد کند این بود که آنها در جلوی خودشان چنین مانعی نمی‌دیدند.»

پدیده‌ای به نام امید
با تمام ناراحتی‌ها و گلگی‌هایش از فضای نه‌چندان موفق استارت‌آپی ایران او اضافه می‌کند: «واقعیت این است که آدم‌هایی که در استارت‌آپ ایران کار می‌کنند آدم‌های امیدواری هستند. اگر امید نداشتیم جمع می‌کردیم و می‌رفتیم سراغ کارهای دیگر. این بیزنس، کسب‌وکار امید است. الان سرعت پیشرفت اکوسیستم استارتاپی ایران کند شده؛ ولی من امیدوارم که قفل این حوزه باز بشود. به شدت این حوزه نیاز به ورود سرمایه دارد. می‌توان ادعا کرد یکی از مهم‌ترین مسائل و مشکلات ما «نبود سرمایه داخلی و خارجی کافی» در این فضا است. شما می‌آیید و استارتاپ می‌زنید و اگر از ۱۰ درصدی باشید که استارت‌آپ خوبی زده‌اید، با نبود سرمایه کافی و یا رفتار بد سرمایه‌گذار مواجه و آهسته آهسته مأیوس می‌شوید. اگر فکر جدی برای این اکوسیستم نشود، این حوزه به صورت جدی دچار بحران خواهد شد.»

متن زیر مصاحبه‌ی من با ماهنامه عصر تراکنش است. که به صورت آنلاین از نشانی زیر در دسترس است:
https://way2pay.ir/88192

ایران به چه تعداد شرکت سرمایه‌گذاری جسورانه نیاز دارد؟

در یکی از پنل‌های یلدای استارتاپی آقای سعید رحمانی، مدیر عامل سرآوا، عنوان کرد که ما برای اینکه ۱۴۰۰ استارتاپ فعال در مراحل مختلف در اکوسیستم استارتاپی ایران داشته باشیم (که عدد زیادی هم نیست)، در چهار سال آینده دست کم به ۶ هزار میلیارد تومان (معادل ۱.۴ میلیارد دلار) سرمایه نیاز داریم.

روشن است که این نیاز حداقلی است و فقط برای رسیدن به ۵ یونیکورن (شرکت‌هایی که ارزشی بیش از یک میلیارد دلار دارند) است.

توجه کنید که این اعداد برای داشتن یک اکوسیستم سالم اما معمولی است و برای پیشتاز بودن کافی نیست.

برای نمونه توجه شما را به این جلب می‌کنم که سرمایه‌گذاری که فقط امسال تنها در شهر لندن انجام شده بیش از دو برابر این مقدار است؛ در یک سال. پس بدیهی است که اگر بخواهیم اکوسیستمی پیشتاز داشته باشیم به سرمایه‌ای خیلی بیشتر از اینها نیاز خواهیم داشت.

اما برای اینکه به همین اعداد برسیم حدودا به چه تعداد شرکت سرمایه‌گذاری جسورانه (VC Firm) نیاز خواهیم داشت!؟

من حدود ۷ ماه پیش در مجموعه‌ای توییت پیش‌بینی کرده بودم که بین ۴۰ تا ۱۶۰ شرکت سرمایه‌گذاری جسورانه‌ی فعال نیاز داریم (تصویر زیر.) منظور از شرکت سرمایه‌گذاری فعال شرکتی است که واقعا سرمایه‌گذاری می‌کند و نه آن‌هایی که اسم‌شان هست ولی سرمایه‌گذاری نمی‌کنند.

اکنون می‌خواهم بر اساس میزان سرمایه‌ی مورد نیاز بالا بررسی کنم که به چه تعداد نیاز است.
بیایید فرض کنیم تا سال ۱۴۰۰ هر شرکت سرمایه‌گذاری جسورانه در قالب چندین صندوق سرمایه‌گذاری جسورانه (VC Fund) که مدیریت می‌کند به طور میانگین مجموعا ۱۰۰ میلیارد تومان سرمایه‌ی تحت مدیریت (AUM) خواهد داشت. (دقت کنید که ما در حال حاضر صندوق‌های سرمایه‌گذاری جسورانه‌ی بورسی ۱۰ میلیارد تومانی هم داریم.)

پس برای رسیدن به عدد ۶۰۰۰ میلیارد تومان دست کنم به ۶۰ صندوق به طور میانگین ۱۰۰ میلیاردی فعال نیاز خواهیم داشت.

این در حالی است که به گزارش انجمن VC ها از سال ۱۳۹۱ تا  ۱۳۹۵، مجموع سرمایه‌گذاری صورت گرفته‌ی توسط اعضای آن انجمن حدود ۲۰۰ میلیارد تومان بوده است. با توجه به اینک همه‌ی شرکت‌هایی که سرمایه‌گذاری کرده بودند در زمان آماده‌سازی این گزارش عضو این انجمن نبوده‌اند. می‌توان در خوشبینانه‌ترین حالت گمانه زد که حجم کل سرمایه‌گذاری صورت گرفته در این مدت سه برابر این میزان، یعنی ۶۰۰ میلیارد تومان بوده است.

رشد ۱۰ برابری!؟
پس برای اینکه به این اعداد برسیم در چهارسال پیش رو باید دست کم ۱۰ برابر ۴ سال گذشته، سرمایه‌گذاری جسورانه صورت گیرد.
من معتقدم که علاوه بر حجم سرمایه‌گذاری، همینطور در تعداد شرکت‌های سرمایه‌گذاری جسورانه فعال هم به رشدی حداقل ۱۰ برابری نیاز خواهیم داشت. به بیان دیگر نیاز داریم تا دست کم ۶۰ تا ۸۰ شرکت سرمایه‌گذاری فعال داشته باشیم تا اکوسیستم سالم و معمولی داشته باشیم و برای پیشتاز شدن در این زمینه دست کم ۱۰۰ تا ۱۶۰ شرکت سرمایه‌گذاری فعال نیاز است.

اینکه چگونه می‌توانیم به این اعداد و حجم سرمایه‌گذاری برسیم، خودش حدیثی است مفصل.

استارتاپ چیست؟

در پنج چند سال گذشته بسامد کاربرد واژه‌ی «استارتاپ» روز به روز و به شکل نمایی افزایش یافته است. گاهی فضای مشوش و شوق «استارتاپ بودن» آنچنان تاثیرگذار بوده که حتی شاهد بوده‌ایم شرکت‌هایی با قدمتی ۱۰-۱۵ ساله و صدها نیرو خود را استارتاپ می‌نامند. در این نوشته تلاش می‌کنم مفاهیم پایه‌ای استارتاپ، انوع آن‌ها، تفاوت آن با دیگر گونه‌های کسب و کار روشن‌تر بیان کنم.

تعریف:
برای استارتاپ تعریف‌های فراوانی وجود دارد و هر کسی از ذن خود آن‌را به‌شکلی مقاوت بیان می‌کند. تعریف زیر ترکیبی است از تعریف‌های پل گراهام، اریک ریس و دیو مک‌کلور (برای دیدن همه‌ی تعریف‌های استارتاپ اینجا را ببینید.):

«استارتاپ‌ها نوعی از شرکت‌های نوپا هستند که به سرعت رشد می‌کنند، ولی در ابتدای کار با عدم قطعیت بسیار دست‌وپنجه نرم می‌کنند به گونه‌ای که در آغاز حتی در مورد اینکه مشتری‌شان کیست، چه محصولی می‌خواهند تولید کنند و اینکه چگونه پول در می‌آورند سردرگم هستند.»

اما تعریف دیگری که اینجا بسیار به‌کار می‌آید تعریف استیو بلنک است:
استارتاپ سازمانی است موقتی که در جستجوی مدل کسب و کاری گسترش‌پذیر، تکرارپذیر [و سود ده] است.

بر اساس این تعریف می‌توان نتیجه گرفت سازمانی که هنوز در مرحله‌ی جستجوی مدل کسب و کار است استارتاپ است و هنگامی‌که آن مدل کسب‌وکار را یافت از استارتاپ بودن در می‌آید و دیگر استارتاپ نیست. (بسیاری از استارتاپ‌ها [به‌ویژه در سیلیکون ولی] شبانه‌روز تلاش می‌کنند تا از حالت استارتاپی در بیایند و یک شرکت جدی شوند.)

اما این خط‌کشی وحی‌منزل نیست وگاهی به شرکت‌های جا افتاده‌تر هم استارتاپ گفته می‌شود. بنابراین هنوز متر و معیار محکمی برای تشخیص استارتاپ بودن/نبودن کسب‌وکارها وجود ندارد. گرچه کسب‌وکارهایی هستند که می‌دانیم قطعا استارتاپ نیستند: مثلا خشک‌شویی بزرگ، گاوداری، کارگاه تراشکاری کسب‌وکار کوچک تلقی می‌شوند و نه استارتاپ. همچنین به کارخانه‌ی تولید فرش، مارکارونی و پتروشیمی استارتاپ گفته نمی‌شود.

به هتل- و حتی مجموعه‌ای از هتل‌ها استارتاپ گفته نمی‌شود- ولی Airbnb استارتاپ است.

نکته‌ی بعدی اینکه با وجود اینکه بخش زیادی از استارتاپ از فناوری اطلاعات استفاد‌ه‌ی جدی می‌کنند، همه‌ی استارتاپ‌ها IT نیستند و استارتاپ‌هایی هم در زمینه‌های ژنتیک، نانوتک، بیوتک و … وجود دارند.

استارتاپ نوعی کسب‌وکار نوپا است؛ ولی هرکسب و کار نوپا و جدیدی، استارتاپ نیست.

چند نوع استارتاپ وجود دارد؟
استارتاپ‌ها بسته به اینکه به چه نوع بازاری وارد می‌شوند، به شکل زیر دسته‌بندی می‌شوند:
بازار موجود: وارد بازاری می‌شوند که رقبا وجود دارند و کاربران تجربه‌ی استفاده از سرویس‌های مشابه را دارند و قیمت جایگزین‌ها را می‌دانند.
بازار جدید: این‌ها وارد بازاری می‌وند که از قبل وجود نداشته است؛ رشد در چند سال اول به شدت کند است و بسیار سرمایه‌بر هستند ولی به ناگهان- پس از رسیدن به همخوانی محصول/بازار- رشد نمایی پیدا می‌کنند.
بازار باز-بخش‌بندی‌شده: این استارتاپ‌ها در یک بازار موجود، گوشه‌ی کوچک و مورد توجه قرارنگرفته‌ای را انتخاب کرده و آنجا رشد و نمو می‌کنند تا برای رقابت با رقبای اصلی به اندازه‌ی کافی بزرگ شوند.
کلون‌ها: وقتی شرکت‌های فناوری بزرگ به دلایل مختلف به بازاری قابل قبول (مثلا ۸۰ میلیونی) ورود نمی‌کنند؛ این بازار به اندازه‌ی کافی برای راه‌اندازی نسخه‌های کلون آن‌ها جذاب است. در حال حاضر معروف‌ترین استارتاپ‌های ایرانی از جمله دیجی‌کالا، آپارات، اسنپ، کافه‌بازارو … از این نوع هستند.
استارتاپ نسخه کوچکتر شرکت بزرگ نیست
یکی دیگر از ویژگی‌های استارتاپ این است که استارتاپ نسخه‌ی کوچک‌تر شرکت بزرگ نیست؛ برای همین هم بسیاری از تئوری‌های مدیریتی که برای شرکت‌های جا افتاده وضع شده‌اند، روی استارتاپ‌ها جواب نمی‌دهند.

مثالی که من همیشه می‌زنم این است که استارتاپ شبیه ماهی نیست که بزرگ و کوچکش یک شکل باشند؛ بلکه شبیه قورباغه (یا کرم ابریشم) است که در راه دچار دگردیسی می‌شود و دوره‌ی گذار دارد. (این نوشته را بخوانید.)

بنابراین:
الف) استارتاپ به اصول مدیریتی، کارکنان و استراتژی‌های متفاوتی نسبت به شرکت بزرگ تثبیت شده نیاز دارد.
ب) تقریبا هر نصیحتی که برای شرکت‌های بزرگ تثبیت شده (خوب) است برای رشد و مدیریت استارتاپ‌ها بی‌ربط، منحرف‌کننده و احتمالا مخرب است.

آیا راه‌اندازی استارتاپ با کارآفرینی تفاوت دارد؟ شرکت دانش‌بنیان چیست؟
گرچه برای کارآفرینی هم تعریف‌های فراوانی وجود دارد، به طور خلاصه راه‌اندازی هر کسب‌وکاری (کوچک یا بزرگ) که همراه با ارزش‌آفرینی باشد را کارآفرینی گویند. (در واقع برابر درست‌تر کارآفرینی، ارزش‌آفرینی است).
بنابراین راه‌اندازی استارتاپ هم نوعی کارآفرینی است ولی خروجی هرنوع کارآفرینی، استارتاپ نیست.
دانش بنیان بودن [در ایران] نوعی مجوز (احراز صلاحیت است) که می‌تواند شامل حال استارتاپ‌ها یا دیگر انواع کسب و کارها هم بشود. کافی است با داشتن شرایط لازم، فرآیند گرفتن این مجوز طی شود.

آیا گوگل، فیس‌بوک، آمازون، دیجی‌کالا، آپارات، توسن و فناپ استارتاپ هستند؟
مسلما نه، اما آن‌ها به عنوان نمونه‌های موفقی که زمانی استارپ بوده‌اند و با موفقیت از آن حالت خارج شده و امروز به سازمان‌هایی بزرگ و ثروتمند تبدیل شده‌اند مثال زده می‌شوند.

در سیلیکون ولی متداول است تا زمانیکه شرکت‌ها وارد بورس (IPO) نشده‌اند، گهگاه از آن‌ها به عنوان استارتاپ یاد شود، به ویژه تا زمانی‌که در حال جذب سرمایه هستند. بنابراین می‌بینیم که هنوز به اوبر، اسکوئر، استرایپ و حتی دراپ‌باکس و Airbnb استارتاپ گفته می‌شود. اما در اینکه دست‌کم دو سه سال اول عمرشان، استارتاپ بوده‌اند شکی نیست.

کارآفرینی درون شرکت‌های بزرگ چیست؟
این نوع کارآفرینی که در ادبیات کلاسیک «کارآفرینی سازمانی» نیز نامیده می‌شود دلیل وجودی مشخصی دارد، شرکت‌های بزرگ چرخه عمر محدودی دارند. بیشترشان با معرفی محصولات جدیدی که نمونه‌های دیگری از محصولات اصلی‌شان است رشد می‌کنند. (رویکردی که به نوآوری پیوسته معروف است). آن‌ها همچنین ممکن است به نوآوری توفنده (برهم‌زننده) هم روی بیاورند که تلاش می‌کنند محصولات جدیدی را به بازارهای جدید با مشتریان جدید معرفی کنند. جالب است که اندازه و فرهنگ شرکت‌های بزرگ اجرای نوآوری توفنده (Disruptive innovation) را بسیار سخت می‌کند؛ این در واقع تلاشی برای راه‌اندازی یک استارتاپ گسترش پذیر درون شرکتی بزرگ است.
یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که شرکت‌های کمی در این حوزه موفق بوده‌اند. همچنین شرکت‌های فناوری بزرگ، علاوه بر فراهم کردن فضای نوآوری درون سازمانی، هم‌زمان از روش‌های دیگری همچون خرید استارتاپ‌ها و نیز سرمایه‌گذاری روی استارتاپ‌ها استفاده می‌کنند تا پیشرانه‌ی نوآوری خود را مجهزتر کنند.

کارآفرینی بهتر است یا کارمندی؟
اما امروزه که هیاهوی استارتاپ زدن بیشتز از قبل شنیده می‌شود یک پرسش اساسی مطرح می‌شود که «کارآفرینی یا کارمندی؟»
همین جا اعتراف می‌کنم که جزو افرادی هستم که تازگی اعتقاد پیدا کرده‌ام که آدم‌ها- علاوه بر حقوق عادی- دو حق اساسی دیگر هم دارند: «حق تجربه‌کردن» و «حق شکست‌خوردن» و منظورم این است که نباید جلو تجربه‌ی کارآفرین شدن افراد را گرفت حتی اگر بدانیم به احتمال زیاد شکست می‌خورند.

در کشورهای با فرهنگ کارآفرینانه‌ی بالا، آماری وجود دارد که می‌گوید حدود ٪۱ مردم کارآفرین می‌شوند و بقیه برای کارآفرینان (و دولت) کار می‌کنند.
پس هیچ وحی منزلی در کارآفرین شدن همه نیست؛ روشن است که به طور مشخص حدود ۱۰۰ برابر کارآفرینان خوب و موفق به کارمندان خوب، متعهد و حرفه‌ای نیاز است. و طبیعی است که هر دو با ارزش هستند.
پس از راه‌اندازی یک کسب‌وکار (در هر شکل یا اندازه‌ای که باشد) کارکنان آن کسب و کار موتور محرک آن هستند. کدام شرکت فناور را سراغ دارید که بتواند بدون نیروهای کلیدی خود دوام بیاورد؟(همه‌ی ما خبرهایی درباره‌ی دعواهای حقوقی غول‌های فناوری سر مهاجرت یک خبره از یک شرکت به شرکت دیگر شنیده‌ایم.)
چیز دیگری که در دنیا بسیار متداول‌تر از ایران است کارآفرین شدن کارکنان با تجره است؛ یعنی یک فرد مثلا ۵-۱۰ سال در یک شرکت فناور بزرگ کار می‌کند، تجربه می‌آموزد، ابزارها و فنون را می‌شناسد و … سپس استارتاپی جدید را راه می‌اندازد. برای همین است که متوسط سن بنیانگذاران استارتاپ‌ها مثلا در سیلیکون ولی بسیار بیشتر از ایران است.

در پایان همانگونه که بارها گفته‌ام، باز هم تکرار می‌کنم که اکوسیستم استارتاپی ایران در حالت نوزادی است و همه‌ی ما در آغاز یک راه‌طولانی و در حال یادگیری بیشتر درباره‌ی استارتاپ‌ها هستیم.

این مقاله قبلا در راه پرداخت منتشر شده است:
https://way2pay.ir/79197

رشد استارتاپ‌های موفق چقدر است؟

در اینکه رشد یکی از مهم‌ترین عناصر استارتاپ است، هیچ‌کس شک ندارد. اما بعضی پا را از این فراتر می گذارند و آن‌را مهم‌ترین عنصر استارتاپ می‌دانند.

پال گراهام در مقاله‌ی معروف خود «استارتاپ = رشد» استارتاپ را اینگونه تعریف می‌کند:
«استارتاپ شرکتی ست که ساخته شده تا به سرعت رشد کند. نفس تازه تاسیس بودن هیچ شرکتی را استارتاپ نمی‌کند.
برای استارتاپ بودن الزامی برای کار در زمینه فناوری، یا جذب سرمایه‌خطر پذیر، یا خریده شدن وجود ندارد.
تنها چیز اساسی رشد است. هرچیز دیگری که به استارتاپ‌ها نسبت می‌دهیم از رشد می‌آید.»

رشد استارتاپ‌های خوب و موفق چقدر است؟

رشد استارتاپ‌ها در سال‌های نخست معمولا با میزان رشد هفتگی (هفته به هفته) سنجیده می‌شود.

گراهام در همان مقاله رشدهای مورد انتظار از استارتاپ‌های را در جدولی می‌آورد (تصویر زیر).

توضیح: در جدول بالا رشدهای هفتگی و معادل رشد سالانه‌ی آن‌ها آمده است. هر X برابر است با رشدی یک برابری یا ۱۰۰ درصدی. برای نمونه اگر شما هفته‌ای %۵ رشد کنید، در پایان سال ۲.۸ برابر شده‌اید به بیان دیگر به صورت انباشته ۲۸۰ درصد رشد داشته‌اید.

– ‏بیشتر استارتاپ‌ها رشد هفتگی زیر ۴ درصدی دارند که معمولا خوب تلقی نمی‌شود.
‏- استارتاپ‌های «خوب» رشد هفتگی ۵ تا ۷ درصد دارند (معادل رشد سالانه ۱۲ تا ۳۳ برابری).
‏- ⁧استارتاپ ⁩ های «عالی» رشد هفتگی ۱۰ درصدی یا حتی بیشتر دارند.

برای روشن‌تر شدن میزان تفاوت این درصدها مثالی که خود گراهام در مقاله‌اش آورده را اینجا می‌آورم:
– شرکتی که ۱۰۰۰ دلار در ماه در می‌آورد با رشد هفتگی ٪۱ پس از چهارسال درآمد ماهانه اش می‌شود ۷۹۰۰ دلار.
– همان شرکت اگر با نرخ ٪۵ در هفته رشد کند، پس از چهار سال درآمد ماهانه اش می‌شود ۲۵ میلیون دلار.

دورهای سرمایه پذیری / سرمایه گذاری در استارتاپ‌های ایران

در چند وقت اخیر در گروه‌ها و کانال‌های تلگرامی استارتاپی بحث‌های زیادی در مورد جذب سرمایه از سرمایه‌گذار مطرح می‌شود. گاهی در میان این صحبت‌ها به نظر می‌آید که ادبیات سرمایه‌گذاری/سرمایه‌پذیری درست جا نیفتاده است. یکی از این بحث‌ها دورهای سرمایه‌گذاری است.

برای همین سعی کردم، ضمن ساده‌سازی، مراحل مختلف جذب سرمایه در ایران، اهداف هر مرحله، کارهایی که باید در مرحله انجام شود و حدود سرمایه‌ای که جذب می‌شود را در اسلایدهای بالا بیاورم.

لطفا بازخوردهایتان را با من در میان بگذارید.

پ.ن: اعداد و ارقام و بازه‌هایی که در این اسلایدها آمده است برای صنعت IT است و بدیهی است برای صنایع و فناوری‌های دیگر متفاوت است.

چرا استارتاپ‌ها باید با «پذیرندگان آغازین» شروع کنند!؟

با وجود اینکه چندین سال است که آغاز با آن‌دسته از مشتریانی که «پذیرندگان آغازین» (Early Adopters) خوانده می‌شوند تقریبا به اصلی بدیهی در راه‌اندازی استارتاپ تبدیل شده است، هنوز استارتاپ‌های زیادی هستند که می‌خواهند با بخش‌های بزرگ‌تر بازار شروع کنند (احتمالا به خاطر جذابیت یا پول بیشتر).

یا اینکه مشاورانی که حوزه‌ی کارآفرینی فناوری را به  خوبی نمی‌شناسند توصیه می‌کنند که استارتاپ‌ها (به ویژه ‌B2B ها) به سراغ شرکت‌های بزرگ بروند.

در ماه‌های اول عمر استارتاپ (گاهی چند سال نخست)، محصول، کامل و عالی نیست؛ استارتاپ‌ها در بهترین حالت «کمینه محصول پذیرفتنی» (MVP) ی دارند که «مساله‌» را به‌خوبی حل می‌کند. حتی اگر بخواهند هم محصول، ساختار و زیرساخت‌های مناسب ارایه به دسته‌های دیگر از جمله «اکثریت پیشگام» و «اکثریت پیرو» که هرکدام حدود ۳۴ درصد بازار را تشکیل می‌دهند، ندارند. منتها به این خاطر که این دو دسته بخش بزرگی از بازار را تشکیل می‌دهند (روی هم ۶۴ درصد) استارتاپ‌ها وسوسه می‌شوند که سراغ این‌ها بروند. ولی انتظار آن‌ها خیلی بیشتر از محصول فعلی است؛ گاهی ارایه محصول در این سطح حتی به معنای از دست دادن همیشگی آن‌ها است.

اما چرا پذیرندگان آغازین گزینه‌ی مناسبی هستند؟
پذیرندگان آغازین سه ویژگی دارند:
۱. مساله‌ای که ما در پی حلش هستیم را دارند.
۲. به‌خوبی می‌دانند که این مساله را دارند. (و برخلاف دسته‌های دیگر لازم نیست متقاعدشان کنیم)
۳. هم‌اکنون فعالانه به دنبال روش‌هایی برای حل مساله‌ی خود هستند. (پس اگر راه‌حل مناسبی ببینند با آغوش باز می‌پذیرند)
پذیرندگان آغازین دنبال تایید دیگران، استاندارد و … نیستند. آن‌ها همین که مساله‌شان را به‌خوبی (یا بهتر از دیگران) حل کنید سراغ شما می‌آیند فقط کافی است که از شما مطلع شوند یا شما پیشنهاد خوبی ارایه کنید.
Technology Adoption Life Cycle

برای مطالب بیشتر راجع به پذیرندگان آغازین پیشنهاد می‌کنم این مقاله (اینجا) و لینک‌هایی که در مقاله به آن‌ها اشاره شده را بخوانید.

تاثیر ادغام زورق در علی بابا روی فضای سرمایه‌گذاری جسورانه‌ی ایران چیست؟

سرمایه‌گذاران جسور پول‌های خودشان و دیگران را روی استارتاپ‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنند به امید بازگشت‌های چندین برابری؛ بازگشت‌ها معمولا در هنگام خروج (Exit) رخ می‌دهند.
دو تا از رایج‌ترین روش‌های خروج، ادغام و تملک (M&A) و وارد بورس شدن (IPO) هستند.
به واسطه‌ی بالغ نبودن بودن اکوسیستم استارتاپی ایران، یکی از دغدغه‌های اصلی کسانی که تاکنون می‌خواستند وارد فضای سرمایه‌گذاری جسورانه‌ شوند، نبود مصداق و سناریوهای روشن برای خروج بوده است.
خوشبختانه ادغام زورق در علی‌بابا، برای تمام کسانی که می‌خواهند وارد این حوزه شوند یک مصداق واقعی خوب از خروج می‌سازد.
چندی پیش هم شاهد ادغام پارس‌آنلاین در های‌وب بودیم که گرچه استارتاپ محسوب نمی‌شوند ولی این ادغام نوید دهنده‌ی آینده‌ای روشن‌تر برای سرمایه‌گذاران است.
پیش‌بینی خود من این است که در سال آینده (۹۷) و سال‌های پس از آن شاهد ادغام‌های بیشتری خواهیم بود.
همچنین پیش‌بینی می‌کنم که از سال ۹۸ فرآیند ورود استارپ‌های موفق به بورس (IPO) شکلی پیوسته و دائمی پیدا کند و بتوانیم از آن پس، سالی دست‌کم یک تا دو IPO داشته باشیم.
این خروج‌های می‌تواند دو تاثیر مثبت روی فضای سرمایه‌گذرای روی استارتاپ‌ها بگذارد:
۱- سرمایه‌گذاران فعلی جسارت بیشتری برای سرمایه‌گذاری پیدا می‌کنند.
۲- کسانی که پول صندوق‌های سرمایه‌گذاری جسورانه را تامین می‌کنند (LPها)، بیشتر از گذشته علاقه‌مند به این کار می‌شوند که در میان‌مدت باعث بیشتر شدن تعداد صندوق‌ها و بزرگ‌تر شدن آن‌ها می‌شود.
پ.ن: امیدوارم سهامداران کارآفرین زورق، بخشی از پولی که از این ادغام عایدشان می‌شود، را روی استارتاپ‌های جوان‌تر سرمایه‌گذاری کنند. کاری که در همه‌ی دنیا بسیار متداول است. (البته اگر پول عایدشان شود و در ازای آن سهام علی‌بابا را نگرفته باشند.)

عناصر کلیدی اکوسیستم کارآفرینی قدرتمند

سال گذشته در چند نوشته درباره اکوسیستم استارتاپی و لزوم آن نوشتم که با بررسی برنامه استارتاپ شیلی (Startup Chile) آغاز شد (اینجا)؛ در یکی از نوشته‌ها نیز «تز بولدر» برد فلد (Brad Feld) برای جامعه استارپی را معرفی کردم. (اینجا)
 
این نوشته نیز بر اساس نظرات برد فلد به عناصر کلیدی یک جامعه استارتاپی پر قدرت می‌پردازد که آ‌ن‌را به پارسی برگرداندم. (نوشته اصلی)
 
این نوشته خلاصه‌ای است از آنچه برد فلد در کتابش (Startup Communities: Building an Entrepreneurial Ecosystem in Your City) به آن‌ها اشاره می‌کند.
 
توجه: در این نوشته منظور از «جامعه»، «جامعه استارتاپی» است.
 

عناصر کلیدی:

اکوسیستم موفق اجزایی دارد که بدون آن‌ها موفق نخواهد بود. روشن است که بسیاری از این عناصر بیشتر به آدم‌ها و فرهنگ ربط دارند تا به معیارهای خشکی همچون تعداد دورهای سرمایه‌پذیری و تعداد استارتاپ‌های فروخته شده.
 

کارآفرینان- رهبران

جامعه استارتاپی بازیگران بسیاری دارد: کارآفرینان، سرمایه گذاران، دانشگاه‌ها، خدمات پشتیبانی، شرکت‌های بزرگ، دولت و تماشاگران. همه برای سلامت جامعه استارتاپی مهم هستند. ولی فقط یک گروه باید بالای دیگران در صدر هرم قرار بگیرد: کارآفرینان. بقیه فقط خوراک آن‌ها را تامین می‌کنند. (نوشته تز بولدر را بخوانید)
 
ایران و هر اکوسیستم رو به رشد دیگری در جهان به داستان های موفقیت خاص خود نیاز دارند. ولی موفقیت (بخوانید: داشتن یک فروش خوب و چاق و چله) به تنهایی دلیل رهبر بودن یک فرد نیست. رهبر باید ویژگی‌های زیر را نیز داشته باشد:
 
– هماهنگ‌کننده جامعه (استارتاپی) است، با دیگران همکاری می‌کند، دیگر رهبران احتمالی را شناسایی می‌کند و در برگزاری رخدادهایی که به جامعه سود می‌رساند مشارکت می‌کند.
– سخنگوی دیگر کارآفرینان است. این لزوما به معنی نوشتن پست‌های طولانی در بلاگ نیست، بلکه عمل کردن به عنوان یک واسط برای منعکس کردن بازخورد به دیگر بازیگران اکوسیستم است. یعنی اینکه به دولت می‌گوید که فلان فعالیت‌های مشخص جواب می‌دهند یا خیر، یا اینکه به یک سرمایه‌گذار می‌گوید که در جهت منافع جامعه گام بر نمی‌دارد. آن‌ها رشته‌های وصل کننده‌ای هستند که همه را به یکدیگر مرتبط می‌کنند.
– رهبران برای مدت طولانی این بار را به دوش می‌کشند. نه برای پنج سال. نه ده سال. بلکه آنگونه که برد فلد می‌گوید بیست سال. ساخت جامعه (استارتاپی) تعهد و مشارکتی دراز مدت است و از چرخه‌های دولتی (در ایران ۴ سال) و برنامه‌های اقتصادی (در ایران ۵ سال) خیلی بیشتر طول می‌کشد. رهبران با بادهای راست و چپ از مسیر خود منحرف نمی‌شوند.
 
در حالت ایده‌آل خود کارآفرینان باید رهبران جوامع استارتاپی باشند. وقتی خوراک‌دهندگان رهبری را به عهده می‌گیرند کارها به هم می‌ریزد چراکه آن‌ها اساسا طرز فکر و اولویت‌های متفاوتی نسبت به کارآفرینان دارند.
 

روحیه نوع دوستی

در اصل، نوع دوستی عمل بخشیدن سخاوتمندانه بدون انتظار بازگرداندن فوری است.
 
این تفاوت فرهنگ کسب‌وکار و فرهنگ استارتاپی است: در حالیکه کسب‌وکارها رقبا را با بدبینی زیاد در نظر ‌می‌گیرند تمایل دارند فعالیت‌هایشان را با حاصل جمع صفر ببینند. استارتاپ‌ها فرصت‌ها را در بزرگ کردن کیک اقتصادی با هم می‌بینند.
 
رقبا می‌توانند از دوستان یا همکاران شما باشند و جابه‌جایی افقی نیروها بین استارتاپ‌ها کاری درست است و بد تلقی نمی‌شود زیرا این‌کار به جا به جایی دانش می‌انجامد.
 
مربی‌گری و پندهای درست باید رایگان و راحت داده شود. با اینکه به وضوح مشخص است که چه کسی پند می‌دهد، مربیان نیز می‌توانند چیزهایی زیادی از کسانی که راهنمایی‌شان می‌کنند یاد بگیرند.
 
سرآخر اینکه، سرویس دهندگان باید به دنبال کمک به استارتاپ ها باشند، به جای اینکه فقط دنبال درآوردن پول از آن ها باشند. برای نمونه یک شرکت حقوقی (یا مشاور حقوقی) می‌تواند این کار را با دادن راهنمایی حقوقی رایگان یا ارزان انجام دهد تا ارتباطی دراز مدت را بسازد. اگر استارتاپ موفق شود، شرکت حقوقی یک مشتری دراز مدت را به دست آورده است.
 

پذیرش شکست

شکست، گرچه وضعیت ایده‌آلی نیست ولی نباید به این منجر شود که کارآفرین از جامعه طرد شود. این سرمایه‌ای است که باید ارج داده شود.
 
نگه‌داشتن کارآفرینان شکست خورده در جامعه، آن جامعه را از جهت‌گیری پیروزمندان مصون می‌کند- منظور از جهت‌گیری پیروزمندان عارضه‌ای است که در آن وسواسی ناسالم که نسبت به مدل‌های موفق و پندهایی که می‌دهند دارند باعث شود نسبت به درس‌هایی که شکست‌ها می‌توانند یاد بدهد کور شوند.
 
با پذیرفتن کارآفرینان شکست خورده یا حتی جذب آن‌ها به شرکت خود، جامعه سود می‌برد زیرا تاثیر شکست کم‌رنگ شده و به این افراد فرصت داده می‌شود تا نقشه حرکت بعدی خود را بکشند و دوباره به بازی برگردند.
 
رخداد‌های همچون Failcon (کنفرانسی که در آن کارآفرینان از شکست‌های خود می‌گویند) روشی عالی برای جا انداختن فرهنگ پذیرش شکست هستند.
 

آغوش باز به روی تازه‌واردان

برد فلد به این نکته اشاره می‌کند که تازه‌واردان باید به سرعت به جامعه معرفی شود، بدون توجه به اینکه دنبال ایفای چه نقشی هستند. این شامل توصیه آن‌ها به رخداد‌ها و افراد کلیدی نیز می‌شود، حتی وارد کردن آن‌ها در برگزاری برنامه‌های جامعه که باعث می‌شود پتانسیل‌های رهبری آن‌ها کشف شود.
 
آغوش باز شامل رهبری هم می‌شود. جوامع استارتاپی باید شبکه‌ای سهل‌الوصول از رهبران با سلسله مراتب انعطاف‌پذیر و مسطح داشته باشد. رهبران کنونی نباید نسبت به کارآفرینان تازه واردی که تبدیل به وزنه‌ای در اکوسیستم می‌شوند احساس خطر کنند. آن‌ها باید پذیرا باشند.
 

شربت اندر شربت

وقتی عناصر کلیدی پاس داشته شوند، هرچیز دیگر به دنبالش خواهد آمد. کارآفرینی با فروشی خوب یا شرکت بزرگ سودده نیروهای مستعد دنیای پیرامون را برای کار با خود جذب خواهند کرد. سرمایه‌گذارن می‌خواهند در این اکوسیستم سرمایه‌گذاری کنند چراکه اکوسیستم توانایی خود در  به ثمر رساندن را ثابت کرده است. فرهنگ باز و دوستانه موهبتی است که به بخشیدن ادامه می‌دهد.
 
من معتقدم که زیرساخت نسبت به داشتن آدم‌های درست -رهبران و خوراک‌دهندگان- در جامعه، فاکتور با اهمیت کمتری است. کارآفرینان مسایل را حل می‌کنند و نبود زیرساخت مساله‌ای است که حل می‌شود.
 
شاید این جامعه نتواند استارتاپ‌های پیشرویی همچون Square یا Leap Motion بیرون بدهد ولی می‌تواند محصولاتی بیرون دهد که مسایل منطقه‌ای را حل کنند کاری که سیلیکون ولی از انجام آن عاجز است.
 
جمع بندی اینکه کتاب فلد چندین پیشنهاد دارد که می‌توان این‌ها بهتر هم بکند گرچه شاید این پیشنهادها برای اکوسیستم پر رونق لازم و کافی نباشند.
 

تنوع

مفهوم پذیرا بودن شامل همه چیزی می‌شود: جنس، طبقه، نژاد، ملیت. لزومی ندارد رهبران کارآفرین شهروند آن کشور باشند، می‌توانند مهاجرانی باشند که برای موفقیت اکوسیستم سرمایه گذاشته‌اند.
 
زنان و اقلیت‌های بیشتری باید درون جامعه بازی داده شوند، برای تشویق این کار استخدام های بدون تبعیض و کارورزی‌ها می‌توانند این جهت‌گیری‌ها را ریشه کن کنند.
 
نخبه‌گرایی، جنسیت‌گرایی، بیگانه‌هراسی و … این عقاید در جامعه استارتاپی جایی ندارند.
 

ارتباطات بین جوامع

جامعه استارتاپی را مانند یک اَبَر ارگانیسم در نظر بگیرید که اجزا اصلی‌اش ترکیب شده‌اند تا شخصیتی متمایز را شکل دهند با مجموعه‌‌ای از توانایی‌ها و ضعف‌ها. بنابراین جوامع، بخشی از اجتماع بزرگتری هستند که به هدف مشترک ترویج روحیه کارآفرینی خدمت می‌کند.
 
از این دید، اکوسیستم ها باید تلاش کنند تا به جای رجزخوانی با هم ارتباطات قوی‌تری را شکل دهند. سیلیکون ولی هم می‌تواند از ایران بسیاری چیزها یاد بگیرد، همینطور که از سنگاپور، جاکارتا، هند، دوبی و … می‌تواند خیلی چیزها یاد بگیرد.
 
ما در جایی قرار داریم که استارتاپ هایمان می‌توانند از توانایی اکوسیستم‌های مختلف دور و بر بهره ببرند. برای مثال کشورهای عربی بازار بالقوه‌ای در اختیار ما می‌گذارند (بازار چندصدمیلیونی عرب زبان‌ها و خط مشترک را در نظر بگیرید یا کشورهای شمالی‌مان را یا حتی دیگر کشورهای پارسی زبان)
 
برای درهم آمیختن جوامع نیاز است تا کنفرانس‌ها و رخدادهای منطقه‌ای برگزار شود و همکاری‌های ملموسی بین این جوامع صورت پذیرد. (سایت www.wamda.com که بارها در جاهای مختلف درباره آن صحبت کرده‌ام نقطه شروع خوبی است)
 
با وجود آنکه ممکن است اینجا محیطی نامناسب برای استارتاپ‌ها تلقی شود، مشکلات نمی‌تواند باعث شود که آبادی و فرهنگ استارتاپی خود را نسازیم، فرهنگی که افراد با ذهن باز میتوانند دورهم جمع شوند و از هم پشتیبانی و حمایت کنند و اینگونه معجزه رخ می‌دهد.
 
برای درک بهتر جوامع استارتاپی کتاب برد فلد را بخوانید.
 

می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

 
می‌توانید توییت‌های پارسی من درباره استارتاپ‌ها را@ghanemzadeh (اینجا) دنبال کنید.