جیمیل ساده شده

ایمیل (رایانامه) یکی از مهمترین ابزارهای روزمره است.
جیمیل شاید یکی از محبوب‌ترین و توانمندترین سرویس‌های ایمیل باشد. دست کم برای خود من ابزاری حیاتی است؛ چرا که افزون بر خود جیمیل چند شناسه ایمیل دیگر هم به آن متصل است.
 
ولی پُر بودن صندوق ایمیل (inbox) باعث آشفتگی و گیجی می‌شود؛ از یک‌سو به‌شدت کارایی را پایین می‌آورد، از دیگر سو نیز وقت زیادی صرف گشتن درون آن می‌شود.
 
برای خلاص شدن از این وضعیت من چند کار ساده انجام دادم. با این کار inbox من کلا خالی شده: از ایمیل‌های خوانده شده و خوانده نشده.
 
مطمئن هستم که شما با ترکیب فیلتر‌ها، Labelها و Multiple inboxes می‌توانید کارهای بهتر و با بهره‌وری بالاتری انجام دهید.

جیمیل

 
همزمان با این کار تلاش کرده‌ام تعداد سر زدن‌های دیوانه‌وار خود در روز به آن‌را نیز کم کنم.
 
۰- تلاش کرده‌ام تا آن‌جا که ممکن است با استفاده از فیلترها بخش زیادی از ایمیل‌ها label بخورند.
۱- نخست فیلتر from:(*) -> Skip Inbox را ساختم که هر چه در صندوق بود را آرشیو کرد.
۲- پس از فعال‌سازی Multiple inboxes (از قبل بود) ۵ قسمت آن‌را برای ۵ چیز تنظیم کردم.
۳. با is:unread بخش نخست را به ایمیل‌های خوانده نشده اختصاص دادم.
۴. ایمیل‌هایی را که خوانده‌ام ولی باید اقدامی روی آن صورت بگیرد و به هر علتی الان نمی‌توانم آن‌را انجام دهم label می‌زنم و آنها را در بخش دوم آورده‌ام.
۵. در بخش بعد ایمیل‌های مهم (ستاره دار) آورده شده است.
۶. بخش بعدی ایمیل‌هایی که label خاصی (که برایم خیلی مهم است) دارند، نمایش داده می‌شوند.
۷. در بخش آخر نیز با ترکیب labelها، ایمیل‌های دیگر شناسه‌های ایمیلم فهرست می‌شوند.
 

 

می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

می‌توانید توییت‌های پارسی من درباره استارتاپ‌ها را@ghanemzadeh (اینجا) دنبال کنید.

اشتباه‌های فاحش در ایمیل زدن

راستش هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم برای ایمیل زدن مطلب بنویسم؛ همیشه فکر می‌کردم پس از این همه سال دیگر نیازی نخواهد بود ولی اینقدر تعداد ایمیل‌هایی که دریافت می‌کنم و دارای اشکال هستند زیاد است که مجبور شدم بنویسم:

 

بسیاری از ما روزانه چندین ایمیل دریافت/ ارسال می‌کنیم. ولی بعضی از آن‌ها اصول ساده اولیه و بدیهی یک ایمیل را ندارند. بعضی از این اشتباه‌هایی که در ارسال ایمیل می‌کنیم به واقع مرگبار هستند و باعث می‌شوند ما پاسخ ایمیل خود را دریافت نکنیم. من مهمترین ‌آن‌ها را فهرست کرده‌ام:

 
اشتباه شماره ۱: ایمیل شما موضوع (Subject) ندارد یا موضوعش مناسب نیست.
 
اشتباه شماره ۲: ایمیل شما نام شما را ندارد. منظوم آدرس ایمیل نیست. بلکه نام کامل شما در کنار آدرس ایمیل است. نشانی ایمیل شما هر چیزی می‌تواند باشد (البته نه هرچیزی) ولی باید نام کام شما را در کنار داشته باشد.
 
اشتباه شماره ۳: فینگلیش نوشتن. یا زبان پارسی را به خط پارسی بنویسید یا انگلیسی بنویسید. هرگز فینگلیش ننویسید. این اشتباهی واقعا نابخشودنی است. بسیاری افراد، از جمله خود من، این ایمیل‌ها را اصلا نمی‌خوانند.
 
اشتباه شماره ۴: معرفی نکردن خود برای بار نخست. بعضی آدم‌ها زیادی زود سراغ اصل مطلب می‌روند. معرفی خود، البته کوتاه، نشان ادب است.
 
اشتباه شماره ۵: طلبکارانه و آمرانه نوشتن ایمیل.
 
اشتباه شماره ۶: روشن نبودن اینکه از گیرنده چه می‌خواهید؛ و فرض اینکه خواننده علم غیب دارد و خودش خواهد فهمید. دقیق بنویسید که چه می‌خواهید.
 

پ.ن: این‌ها بر اساس تجربه‌های روزانه من است، ممکن است شما اشتباه‌های دیگری را شاهد باشید. شما با ایمیل‌های دریافتی چه مشکلاتی دارید؟

 

می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

می‌توانید توییت‌های پارسی من درباره استارتاپ‌ها را@ghanemzadeh (اینجا) دنبال کنید.

دو دلی

گاهی به خودم میگم به عنوان مشاور کارآفرینی درست دارم مشاوره میدم!؟

من بهشون میگم که چطور این کار رو درست انجام بدن. اما آیا این کار اصلا درسته. گروهی میگن این وظیفه مشاور نیست. نمیدونم.

گاهی، تو کلاس‌ها،  با پرسش‌هام تلاش می‌کنم به اونا تلنگر بزنم و به فکر وادارم که به پاسخ این پرسش برسن. اینکه چقدر موفقم نمی‌دونم.

همین.

سی دابل پلاس

سی دابل پلاس!!!!!!!!!!!  تعجب نکنید. منظورم همان سی پلاس پلاس  (ˌsiː plʌs ˈplʌs) خودمان است. اما چرا این نام را برای این نوشته برگزیدم:

۱. کلاس طرح کسب و کار (Business Plan)، از درس‌های دوره‌های آزاد کارآفرینی، را آغاز کرده‌ام. همچون همیشه از بچه‌ها می‌پرسم که چه می‌‌کنند و چه می‌‌خواهند بکنند. دو نفر هستند که در یکی از موسسه‌ها  که با مدرک و عنوان هندی  دوره‌های دوساله آزاد  برگزار می‌کند، کامپیوتر می‌خوانند. کنجکاو می‌شوم.
می‌گویند ترم‌ ۱ را خوانده‌اند. می‌پرسم که چه چیزهایی خوانده‌اید می‌گویند … و سی دابل پلاس! می‌پرسم منظورتان سی‌پلاس‌پلاس است. می‌گویند بله آنگونه هم تلفظ می‌شود و با تأکید بیشتر روی سی دابل پلاس می‌گویند استادمان گفته که سی پلاس پلاس هم درست است. این صحبت را با چنان یقینی می‌گفتند که من شک کردم که نکند من در ۱۵ سال گذشته اشتباه می‌کرده‌ام و همان شب ویکی‌پدیا را بررسی کردم.
۲. صحبت ادامه پیدا می‌کند می‌گویم خب چه‌ها یادتان داده می‌گویند چون کمی برنامه‌نویسی بلد بوده‌ایم استادمان همزمان در یک درس «جاوا، سی‌شارپ و سی دابل پلاس» یادمان داده است.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
۳. سر کلاسی مشابه در دوره‌ای دیگر هستم. درباره رسالت و بیانیه ماموریت صحبت می‌کنم. بیانیه ماموریت at&t را که یکی از بزرگترین شرکت‌های مخابراتی دنیاست برای نمونه می‌آورم. یک دانشجوی ترم هشت IT می‌گوید در فلان درسمان فلان استادمان گفته که « at&t جاروبرقی ساز است و جارو برقی‌های خیلی خوبی هم می‌سازد»!!!. به او می‌گویم شب برود و برای جلسه بعد از روی اینترنت در بیاورد که این شرکت چه می‌کند.
خودم همان شب آن‌کار را انجام می‌دهم ولی جلسه بعد که می‌آیم او حتا به خود زحمت یک بررسی چند دقیقه‌ای رو اینترنت را نداده است.

چیزی که بین همه‌ی این‌ها مشترک است «استادمان گفته که»، وحی‌منزل دانستن گفته استاد و بدتر از آن جستجو و کندو‌کاو نکردن برای یافتن سخن درست و واقعیت است.

می خواهید بار دیگر که  مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید. اگر این نوشته را در گوگل ریدر می‌خوانید، لطفا آن را share کنید.

سال پشت سر، سال پیش رو

پیش و بیش از هر چیز سال نو را شادباش گفته و برایتان آرزوی پیروزی دارم.

سال ۸۸ – دست‌کم در زندگی کاری من- سالی سرشار از دغدغه و روزمرگی بود. متاسفانه کسب و کار از آنچه فکر می‌کردم کندتر و سخت‌تر پیش رفت و البته تا آنجا که خبر دارم برای دیگر فعالان این حوزه نیز چندان دلچسب نبود.

یکی از رخدادهای جالب این سال برای من ورود به زمینه‌ی مشاوره‌ی IT بود که برایم بسیار تازگی داشت و بیشتر نقش یک کارآموز را داشتم و در اندک مدتی که این کار را، در کنار یک استخوان خرد کرده این کار، انجام می‌دهم بسیار چیزها آموختم.

پایان این سال نیز بر خلاف بیشتر سال برایم با خبری اندک خوش پایان یافت.

بگذریم، امیدوارم که سال پیش رو برای همه به‌ویژه فعالان IT سالی پربار و دیگرگون باشد. باشد که نوری بر این زمینه بتابد و آن‌را از کسادی و رخوت نجات دهد.

باشد که دولت‌مردان نیز در آن ژرف‌تر بنگرند و بیشتر به چشم فرصت ببینندش نه تهدید.

می‌دانم که سال ۸۹ برایم سال تلاش و پشتکار بسیار است و باید تمام انرژی خود را به کار بگیرم تا در کسب و کار خود و نیز در کار مشاوره موفق شوم.

امیدوارم که زمانی  بیابم و همتی تا همانگونه که پیشتر قول داده بودم این بلاگ را به دامنه‌ای مستقل جابه جا کنم.

پیروز و پاینده باشید.

می‌نویسم، پس هستم!

این نوشته به احترام دوستانی است که بارها به گونه‌های مختلف علت ننوشتن مرا جویا شده‌اند.
راستش در این مدت بسیار درگیر مسایل کاری و شخصی بوده‌ام.
تلاش خواهم کرد که دوباره انرژی خود را بدست آورده و از نو بنویسم.
نیز زمان بسیاری است که می‌خواهم این بلاگ را به دامنه‌ای نو و جدا ببرم که امیدوارم در نخستین فرصت ممکن این کار را نیز انجام دهم.

پ.ن: از این پس گاهی هم در بلاگ خودِ «شرکت اپاتان رایانش» خواهم نوشت اینجا.
در بلاگ شرکتی من و همکارانم تلاش خواهیم کرد درباره زمینه کاری شرکت یعنی رایانش ابری، کلاسترینگ و لینوکس بنویسم.

نقدی بر یک نقد

پیش از هر چیز یادآور می‌شوم که عادت ندارم بر نقدها یا دیدگاه‌هایی که بر نوشته‌هایم نوشته می‌شود، «پاسخ‌نامه» بنویسم، ولی چندین نکته مرا بر آن داشت تا این نوشته را بنویسم.

گوشزد: این نوشته بیش از آنکه نقدی باشد بر نوشته‌ی آقای آواژ- که خود از خوانندگان همیشگی نوشته‌های پر مغزشان هستم- نقدی است بر ساختار آن نقد و به طور کلی  ساختار بعضی نقدنویسی‌ها.

یک- شما را  به هر کس که برایتان ارزشمند است، پیش از آنکه بر نوشته‌ای نقد بنویسید، آن نوشته را به‌دقت بخوانید. یادم است سال پیش در پستی نوشته بودم که فلان کار را نکنید، یک بنده‌خدایی کامنت گذاشته بود که شما چرا گفته‌اید فلان کار را بکنید. یا در پستی دیگر گفته بودم برای این کار دست‌کم (حداقل) X تومان کنار بگذارید، فرد دیگری گفته بود که چرا گفته‌اید اینقدر و باید بیشتر کنار بگذارند. خواهشم این است اگر می‌خواهید بر پستی نقد بنویسید آن‌را چندبار و به‌دقت بخوانید.

دو- بسیار روشن است که نوشته‌ی من بازتاب تجربه‌ها  و دیدگاه‌های من است و پرواضح است که تجربه‌ها یا دیدگاه‌های دیگران درباره آن موضوع متفاوت باشد.

سه- من هم همچون هر انسان دیگری گاهی (یا شاید هم بسیاری) دچار نادرست نویسی و کژگویی می‌شوم ،و خواهشمندم که این کژی‌ها را هرگونه که درست می‌دانید به من یادآور شوید.

چهار- اگر من در نوشته‌ام از سخنی، حدیثی یا آیه‌ای را از فردی، معصومی یا از قرآن نقل کنم برای همه روشن است که آن گفته/فرموده از آنِ من نیست.  من آورده‌ام که «امروز با یکی از دوستان آی‌تی کار (چقدر سخت است بگویم فناوری اطلاعات کار) درباره فضای کنونی صحبت می‌کردیم، حرفی زد که بسیار جالب بود. می‌گفت ادارات همان هزینه‌های اندکی هم که در آی‌تی سرمایه‌ گذاری می‌کنند برایشان برگشت نداشته.» هر خواننده‌یِ با دقتی در می‌یابد که این سخن از من نیست و این سخن را دوستم گفته است. آقای آواژ آورده‌اند که «فرموده‌اند که “ادارات همان هزینه‌های اندکی هم که در آی‌تی سرمایه‌ گذاری می‌کنند برایشان برگشت نداشته” .» یعنی این سخن را به من نسبت داده‌اند. که روشن است که از من نیست. گرچه من خودم این سخن را پذیرفتنی می‌دانم.

پنج- ایشان در بند ۳ از نقد خود به این تکه از نوشته‌ی  «یکی و تنها یکی از دلایل می‌تواند این باشد که هرکسی می‌تواند وارد این حوزه شود و خود را کارشناس آی‌تی بخواند از بچه‌های بی‌تجربه کامپیوتر و آی‌تی گرفته تا مهندسان صنایع و کشاورزی (ن.ک.  فناوری اطلاعات و بازار خراب‌کن‌ها)» من چند ایراد وارد کرده‌اند. به نقد ایشان چند خرده وارد است.

  • وقتی در پایان نوشته‌ی کوتاهم به نوشته‌ای دیگر ارجاع می‌دهم دوست دارم که خوانندگان آن نوشته را نیز بخوانند چه برسد به کسی که می‌خواهد نقد بر آن بنویسد. چرا که در آن نوشته با سخن بازتر آنچه که در سر داشته‌ام را گفته‌ام.
  • نوشته‌ام ««یکی و تنها یکی از دلایل» یعنی تاکید کرده‌ام که این تنها یکی از دلایل است و حتا هیچ جا هم نگفته‌ام که مثلا این دلیل از دلایل دیگر مهم‌تر است.
  • آورده‌ام «از بچه‌های بی‌تجربه کامپیوتر و آی‌تی گرفته تا مهندسان صنایع و کشاورزی». یک اینکه من اول سوزن را به بچه‌های (خودمان) کامپیوتر و آی‌تی زده‌ام، آیا وقتی از بچه‌های کامپیوتری این حوزه نقد می‌کنم نادرست است اگر به دوستان دیگر رشته‌ها، که در این حوزه کار می‌کنند، چیزی بگویم!؟. دوم گفته‌ام «گرفته تا» یعنی اینکه در این پیوستار (طیف) رشته‌های دیگری هم می‌گنجند و آوردن صنایع و کشاورزی تنها نمونه است. نمی‌توانم که فهرست همه‌ی رشته‌های دانشگاهی را بیاورم.
  • کجای نوشته‌ی من این را می‌رساند که «رشته‌ تحصیلی دانشگاه را بخواهیم تنها معیار توانمندی قرار دهیم». کسانی که خواننده‌ی پیوسته‌ی وبلاگ من هستند می ‌دانند که من بارها بر خلاف این نوشته‌ام. هدف من در اینجا «تخصص» است نه «مدرک».

شش- در بند ۱ از نقد، ایشان فرموده‌اند «… یکی از فواید پروژه‌های(حتی شکست خورده) فناوری اطلاعات افزایش دانش‌های صریح و بیش از آن ضمنی سازمانی و ارتقای فرهنگ آن است و خارج از یک تحلیل درست خواهد بود اگر فواید یک پروژه را فقط به فواید مستقیم آن خلاصه کنیم.» شاید مقایسه فناوری اطلاعات با پنیر کار بسیار نادرستی باشد ولی از آنجا که از دیرباز گفته‌اند «در مثال مناقشه نیست!» این مثال را می‌آورم. من اگر به  مغازه بروم و پول یک کیلو پنیر بدهم انتظار یک کیلو پنیر دارم و اگر فروشنده به من بگوید من ۱۰۰ گرم به تو پنیر می‌دهم برو قدر همین را بدان چرا که طعم پنیر را خواهی چشید و از بوی آن لذت خواهی برد، نه من که هیچ کس دیگر این را نخواهد پذیرفت. این که نمی‌شود که سازمانی برای پروژه‌ای به ما پول ۱۰۰ واحد کار را بدهد بعد ما به آن‌ ۱۵ واحد بدهیم و به او بگوییم برو خدا را شکر کن که همین را داده‌ایم چرا که تا به حال همه در سطح ۰ بوده‌اند.

در ضمن تا کی ما باید به صورت آزمون‌وخطا کار کنیم!؟ تجربه ERP ما را بس نیست. یک شرکت بزرگ رایانه‌ای که اتفاقا دارای رتبه‌ی خوبی هم از شورای عالی انفورماتیک  بود (می‌خواهم بگویم این رتبه لزوما همه چیز نیست) یک پروژه چند میلیاردی از یکی از صنایع بزرگ گرفت که ERP آنجا را راه بیندازد و چون آن‌کاره نبود، هنوز که هنوز است ERP شده ضرب‌المثل بسیاری و کلی آدم هر ساله چندین سخنرانی، سمینار و جلسه‌ی توجیهی راه می‌اندازند تا آن دید منفی که مدیران نسبت به ERP پیدا کرده‌اند را بهبود بخشند.

هفت- تازه من نمونه‌ای آورده‌ام که در آنجا من به عنوان ارباب رجوع به آن سازمان مراجعه کرده‌ام (ونه متخصص آی‌تی) و از دید ارباب رجوع می‌خواهم کارم درست و سریع انجام شود به من چه که دانش آن سازمان بالاتر رفته یا پایین‌تر آمده. منِ ارباب رجوع می‌خواهم کارم انجام شود،  چه بی‌سواد باشم یا دکترای رایانه.

هشت- ایشان در بخش پایانی نقد خود  «پاشیدن بذر نا امیدی» را به نوشته‌ی من نسبت داده‌اند. البته این پاسخ به ایشان نیست و شاید گفتنش هم لازم نباشد، چون کسانی که دست‌اندرکار آی‌تی هستند این را می‌دانند و احتیاجی به این نیست که من بذر نا امیدی بپاشم چرا که آی‌تی ایران در بحران به سر می‌برد و دید مسولان دولتی متاسفانه روز به روز به آی‌تی بدتر می‌شود. همه شاهد وضع موجود و رتبه ‌بندی‌های جهانی ما – که البته آن‌ها را من ننوشته‌ام- هستند. کسانی هم که نمی‌دانند کافی است کمی در اینترنت جستجو کنند یا اگر کمتر حوصله دارند می‌توانند به تیترها و نوشته‌های ایتنا، سازمان نظام صنفی رایانه‌ای کشور یا به هفته‌نامه‌ی عصر ارتباط مراجعه فرمایند تا به عمق فاجعه و وضع فناوری اطلاعات کشور پی‌ ببرند. برای نمونه همین یک تیتر را داشته باشید «مرداب فناوری اطلاعات».

البته پیشنهاد می‌کنم که این کار را نکنید چرا که دچار افسردگی حاد خواهید شد.

خب صحبت اصلی من این بوده است که در این وضعیت که فضای کار برای برای فناوری اطلاعات روز به روز بدتر می‌شود، ما باید در ارایه محصولاتمان دقت بیشتری کنیم و به قول قدیمی‌ها بهانه دست «دوستان واقعی آی‌تی»! ندهیم. من فکر می‌کنم که ایشان آنچه را که در پی گفتنش بوده‌ام را به‌درستی نگرفته‌اند.

در پایان باز یادآور می‌شوم که نوشته‌ی پیشین، قطعا خالی از اشکال نبوده است. چرا که بازتاب تجربه‌های شخصی اندک من بوده است.

اگر می خواهید بار دیگر که  مطلبی نوشته شد، آگاه گردید. عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید(فید چیست و نحوه استفاده از فید.) همچنین می توانید مرا در تویتر دنبال کنید. «فهرست همه نوشته‌ها»ی من را اینجا ببینید.

دو سالگی وبلاگ

سوم مرداد کسب و کار نرم‌افزار دو ساله شد. درست به خاطر دارم که سوم مردادماه ۸۶ در یک شب بیداری و وبگردی درازمدت تصمیم گرفتم که بلاگ را راه بیندازم.  البته نخست بلاگ را بر روی وردپرس.کام را انداختم و نامش نیز آن‌زمان «اپاتان: اقتصاد و کسب و کار نرم‌افزار و وب» بود که پس از چندی نامش «کسب و کار نرم‌افزار» شد و به این نشانی آمد.

گرچه پرکار نبوده‌ام اما در این مدتی که می‌نویسم تلاش کرده‌ام از رسالت اصلی بلاگ دور نشوم و زرد نویسی نکنم.

اما هنوز دو دغدغه دارم:

  • یک اینکه حس می‌‌کنم بازخوردهای بلاگ (کامنتها) بسیار کم هستند. البته منظورم کامنت تشکر یا سپاس نیست. بازخوردهایی را دوست دارم که دیدگاه خود را نیز بگویند یا دیدگاه من را به درستی به چالش بکشند.
  • دوم با وجود اینکه بلاگ، به نسبت، هم بیننده‌های روزانه خوبی دارد و هم شمار کسانی که آن را با خوراک (feed) دنبال می‌کنند خوب است ولی فکر می‌کنم که هنوز بسیاری درباره‌ی آن نمی‌دانند و به روش‌های گوناگون باید برای آن اطلاع رسانی بیشتری صورت گیرد.

دوست دارم و خوشحال می‌شوم که دیدگاه‌های شما را درباره کارکرد دوساله این بلاگ بدانم.

پ.ن: از لطف و محبت ورزی همه دوستان سپاسگذارم و  تلاش می‌کنم که از این پس با انرژی بیشتر بنویسم.

اگر می خواهید بار دیگر که  مطلبی نوشته شد، آگاه گردید. عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید(فید چیست و نحوه استفاده از فید.) همچنین می توانید مرا در تویتر دنبال کنید. «فهرست همه نوشته‌ها»ی من را اینجا ببینید.

پرسش‌های نابخردانه نپرسیم

تازگی‌ها خیلی غر می‌زنم که نشانه پیری است. ولی باور کنید آدم چیزهایی می‌بیند که گزیری جز گفتن نمی‌بیند.

0- شما نام این نوشته را بخوانید «پرسش‌های احمقانه نپرسیم»

1- پیشگفتار

اریک ریموند مقاله‌ای پرآوازه دارد به نام «چگونه هوشمندانه بپرسیم» (How To Ask Questions The Smart Way) بدبختانه این مقاله بسیار سودمند هنوز به فارسی برگردانده نشده است (به جز خلاصه‌ای بسیار کوتاه). چندی است که در دیدگاه‌های بلاگ‌ها (کامنت) و انجمن‌های اینترنتی (فروم‌ها) پرسش‌هایی می‌بینیم که نه تنها هوشمندانه نیستند، بلکه بسیار هم احمقانه هستند. نمونه این‌ها بسیار است و نمی‌دانم برای آن‌ها چه باید کرد.

بدبختی بزرگ‌تر اینکه – تا آنجا که به ما مربوط است و در فروم‌های کامپیوتری می‌بینیم- بسیاری از این پرسش‌ها را کامپیوتری‌ها (IT را هم بیفزایید) می‌پرسند که زمانی نشانه و نماد بودند برای به‌روز بودن، منطقی بودن و آگاه بودن. (گرچه این بلا گریبانگیر دیگر رشته‌ها نیز هست ولی ما به رشته‌های مرتبط خودمان کار داریم)

جدا از اینکه بسیاری از پرسش‌هایی که پرسیده می‌شود را می‌توان با اندک جستجویی در همان انجمن یا اینترنت بدست آورد، چندی از این پرسش‌ها بسیار نابخردانه هستند. در بخش پسین اندکی از این پرسش‌ها که نمونه خروار آن‌هاست را می‌آورم.

2- درآمد: این چند سناریو را ببینید، این چند سناریوها از انجمن (فروم) های فارسی بدست آمده‌اند. فقط هرچه فکر می‌کنم یادم نمی‌آید یکمی را در کدام فروم دیده‌ام.

سناریو 0 (الگو):

چگونه می‌توانم در مسابقه‌های اتومبیل‌رانی رالی شرکت کنم. البته من هنوز رانندگی بلد نیستم.

سناریو 1:

فرد الف: میخواهم لینوکس سرور نصب کنم که کارهای y،x و z  را انجام دهد.

فرد ب در پاسخ: کارهای 1و 2 و 3 را انجام می‌دهی سپس در ترمینال فلان چیز را می‌نویسی.

الف: ترمینال! ترمینال در لینوکس چیست و چگونه می‌توان به آن دسترسی پیدا کنم.

سناریو 2:

الف: می‌خواهم در  C++ فلان کار را بکنم. «من خیلی C++ بلد نیستم.»

ب: «برای اعداد خیلی بزرگ باید از آرایه استفاده کنی و یه کلاس جدید برای کار با اون بنویسی …. »

الف: «میشه بیشتر توضیح بدید. من چیزی از کلاس نمی دونم . همین طور میشه بگید.»

سناریو 3:

الف: «من میخوام برای یک اداره دولتی سایت طراحی کنم. اما تقریبا اولین کارم در این زمینه هست.
میخواستم بدونم سایتهای ادارات دولتی مثل شهرداریها و وزارت و غیره که میبینیم چطور طراحی میشه و چه امکاناتی داره
آیا بیشترش با CMS های اپن سورس انجام میشه و لطفا بهم معرفی کنید
آیا کسی این سایت ها رو بطور سفارشی و با کدنویسی طراحی میکنه و یا با دریم ویور …»

ب: «دوست عزیز در حال حاضر تقریبا هیج سایتی … نیست که بدون استفاده از سامانه‌های مدیریت محتوی (cms) پیاده‌سازی شده باشد. …»

الف: «… متاسفانه من با این سامانه ها تاحالا کار نکردم و نمیدونم یادگیری اونها چقدر زمان میبره.
هنوز اطلاعات کامل دقیق و رسمی از خصوصیات و محتوای سایت پیدا نکردم و احتمالا در جریان کار متوجه میشم. فعلا خواستم پیشاپیش آماده بشم و اطلاعاتی هم داشته باشم و بدونم اینکار رو قبول بکنم یا نه و بهتره چطور و با چه سیستمی شروع بکنم. … »

سناریو 4:

الف: خوشحالم که با شما آشنا شدم. من همه‌ی نوشته‌های بلاگ شما را بادقت خوانده‌ام. اما سوالی دارم. چگونه می‌توانم کار X را انجام دهم.

ب: نوشته‌ی Y من را با دقت بخوان.

الف: خوانده‌ام. اما جواب پرسش من در آن نیست.

ب: پاراگراف دوم خط سوم …

الف: آها. راست میگید. حالا چطور می‌تونم کار Z را انجام بدم.

ب: همان نوشته پاراگراف سوم.

الف: آها. یه سوال دیگه….

و این داستان ادامه دارد

————–

چیزی که برای من جالب است این است که بسیاری افرادی که پرسش‌های هوشمندانه ندارند این سه صفت را دارند. (به ویژه دوستان جوان‌تر و دانشجو)

  • کم صبر هستند
  • نوشته‌ها را بادقت، درست و کامل نمی‌خوانند
  • جستجو نمی‌کنند

با کمی کار روی این‌ها می‌توان پرسش‌های هوشمندانه‌تری پرسید. چیزی که نمی‌دانم این است این است که با افرادی که پرسش‌های احمقانه می‌پرسند چه باید کرد. به ویژه برای سناریوهای 2،1 و 3.

اگر می خواهید بار دیگر که  مطلبی نوشته شد، آگاه گردید. عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید. همچنین می توانید مرا در تویتر دنبال کنید. «فهرست همه نوشته‌ها»ی من را اینجا ببینید.

کپی بکنیم یا نکنیم: چگونه نوشته‌های دیگران را نقل کنیم

راستش این نوشته را باید بسیار پیشتر می‌نوشتم.

بارها شده که دوستان محبت کرده! و نوشته‌های من را درسته در بلاگ، انجمن و … خود «کپی-پیست» کرده‌اند، دستشان درد نکند.

این البته مساله بلاگ من نیست. مساله‌ی به گفته دوستان «بلاگستان فارسی» است. چندی‌شان منبع را می‌نویسند، چندی‌شان به گونه‌ای می‌نویسند که ننویسند بهتر است و گروهی نیز نمی‌نویسند.

جدا از این اینکه مجوز/لایسنس نوشته چه باشد، این کار نادرست است حتا اگر منبع را بنویسند و پیوند درست را نیز بگذارند.

گفتم که بارها خواسته‌ام در این باره بنویسم. خوشبختانه چندی پیش دوست خوبم سجاد بارودکو (موسوی) نوشته‌ای خوب و مفید در این باره نوشت که- دست کم در این روزها که بیشتر بی‌حوصله هستم- بار نوشتن را از دوش من برداشت.

البته فکر نمی‌کنم اگر من خودم می‌نوشتم، می‌توانستم به این خوبی بنویسم. پس بروید و نوشته‌اش را بخوانید:

چگونه نوشته‌های دیگران را نقل کرده و لینک دهیم

البته من کار دیگری هم کرده‌ام. برای اینکه فرهنگ درست لینک دادن در بلاگستان و سایت‌های فارسی جا بیفتد در نوار کناری بنر آن نوشته را گذاشته‌ام و به نوشته اصلی پیوند داده‌ام. فکر می‌کنم شما نیز می‌توانید چنین کاری بکنید. بنر در سه اندازه موجود است. بنر زیرین اندازه متوسط و بنری که در نوار کناری وجود دارد اندازه کوچک است.

How to Quote

اگر می خواهید بار دیگر که  مطلبی نوشته شد، آگاه گردید. عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید. همچنین می توانید مرا در تویتر دنبال کنید.