پادکست مسیر: قسمت سوم
قسمت سوم پادکست مسیر هم منتشر شد؛ در این قسمت به شکایتی که علیه آپارات شکل گرفته میپردازیم، همینطور چند خبر از ایران و جهان را مرور میکنیم. در این قسمت پویا آسترکی عزیز هم میهمان برنامه است.
قسمت سوم مسیر را اینجا بشنوید:
قسمت سوم پادکست مسیر هم منتشر شد؛ در این قسمت به شکایتی که علیه آپارات شکل گرفته میپردازیم، همینطور چند خبر از ایران و جهان را مرور میکنیم. در این قسمت پویا آسترکی عزیز هم میهمان برنامه است.
قسمت سوم مسیر را اینجا بشنوید:
قسمت دوم پادکست مسیر منتشر شد؛ در این قسمت به چند موضوع پرداختهایم که مهمترین آنها سرمایه گذاری MTN روی اسنپ، برنده شدن نوبل ادبیات توسط باب دیلن و آمازون (Amazon) -شرکت محبوب من- هستند.
قسمت ۲ مسیر را اینجا بشنوید:
خانم زهرا کرمی از خبرنگاران خوب حوزهی فناوری هستند، چندی پیش در فینوا در خدمت ایشان بودم. بخشی از مصاحبهی ما به همت ایشان با عنوان «همین جا استارتات بزن» در روزنامه همشهری منتشر شده است که در زیر متن این نوشته میآید. این مطلب را اینجا در سایت همشهری میتوانید بیابید.
ميگويد كه اين جوانهاي پركار آنقدر انرژي دارند و انرژي ميدهند كه آدم به ندرت در كنارشان انرژي كم ميآورد؛ جوانهايي كه اينجا ماندهاند و با تمام وجود تلاش ميكنند تا كسب و كارهاي خلاقانه خودشان را راه بيندازند. آنها به جاي فرار از مشكلات، كفش آهني ميپوشند و تلاش ميكنند؛ جوانهاي سرسختي كه از دست و پنجه نرم كردن با صورتمسئلههاي سختي كه پيش رويشان است، خيلي بيش از راهحلهاي حاضر و آماده لذت ميبرند. با ناصر غانمزاده، در مورد كارآفريني بهويژه با روش استارتاپ یا به تعبيري ايدههاي شتابدهنده در ايران صحبت كردهايم. او، تجربههاي بسياري از بازديد از شركتهاي پيشرو در مديريت و فناوري دارد.
یك جمله معروف هست كه ميگويد، به جاي اينكه به دانشگاه بروي، كلي هزينه كني و ۲سال MBA بخواني و در آن دوره، مطالعه موردي كسب و كارهاي ديگران را بخواني، آن پول را از بقيه بگير و در آن مدت، خودت یك مطالعه موردي خلق كن چون واقعيت اين است كه شرايط كارآفريني، در عمل بيشتر از دانشگاه، آموزش بهدنبال دارد و آدمها را در كار پخته ميكند. چون در عرض چندسال تحت فشار زياد، مجبور ميشوي خيلي چيزها را یاد بگيري. براي بچههاي استارتاپي ايران هم قصه همين است.
آنها با وجود سن كم در اين فضاي پويا و تحت فشار، مجبور به یادگيري و خلاقيت ميشوند. اين بچهها واقعا خوبند. آنها واقعا زياد كار ميكنند. استاندارد كار مفيد بين آنها بدون اغراق با استانداردهاي اروپايي برابري ميكند. ما در اين فضا با جوانهاي 20تا 25سالهاي برخورد ميكنيم كه خيلي بيشتر از سنشان تجربه و مهارت دارند.
قبل از اينكه جو استارتاپي در جامعه فراگير شود، فضاي نااميدي شديدي بين بخشي از جوانهاي تحصيلكرده حاكم بود. راه افتادن اين موج استارتاپي باعث شده خيلي از اين جوانها به آينده اميدوار شوند و كشور را ترك نكنند. فضاي استارتاپي یكجورهايي جلوي فرار اين مغزها را گرفته است. بعضي از اين بچهها خيلي جدي قصد مهاجرت داشتند اما با راهافتادن و پا گرفتن استارتاپشان ماندگار شدهاند. خيلي از اين جوانها كه فارغالتحصيل بهترين دانشگاههاي كشور هستند با خودشان حساب و كتاب ميكردند كه اينجا امكان پيشرفت برايشان فراهم نيست. اگر اينجا بمانند و مثلاً در جايي كارمند شوند با حقوق كارمندي در ايران نميتوانند به خيلي از آرزوهايشان برسند و سالها طول ميكشد كه حتي بعضي از حداقلهاي زندگي را هم بتوانند فراهم كنند.
اكوسيستم استارتاپي ايراني 3چالش اصلي دارد: بعضي جوگيرانه و شتابزده وارد اين فضا ميشوند و به همينخاطر مفاهيم اوليه راهاندازي استارتاپ را نميدانند و با الفباي آن آشنا نيستند. متأسفانه نسل جوان امروز كمي عجول است و انتظار رسيدن به نتيجه فوري دارد. جوانها اين روزها كمتر به خواندن علاقه نشان ميدهند.
چون به اندازه كافي استارتاپ نداشتهايم و اين پديده نسبتا در ايران جديد است، جريان و چرخهاي شكل نگرفته است و افراد باتجربه زيادي وجود ندارند كه روي پله جلوتر از شما باشند و شما بتوانيد از آنها مشورت بگيريد. نبود مشاوران باتجربه كه خودشان اين راه را رفته باشند و بتوانند به بچههاي استارتاپي راه و چاه را نشان دهند چالش بزرگي است.
شركتهاي سرمايهگذاري خطرپذير در كشور به اندازه كافي وجود ندارند كه روي اين استارتاپها در مراحل اوليه، وقتي هنوز كوچك هستند سرمايهگذاري كنند. اگر همچنين شركتهايي وجود داشته باشند فرايند سرمايهگذاري در آنها طولاني و فرسايشي است.
ايران بازار بسيار خوبي براي كسب و كار است. یك بازار بزرگ ۸۰ ميليوني كه به قول خارجيها Untapped يعنی دستنخورده و بكر هم هست.
اگر يك كاغذ برداريم و روي آن، نام حوزههاي مختلف كارآفريني فناورانه را بنويسيم و بعد، چشمانمان را ببنديم و انگشتمان را بهطور تصادفي روي يك مورد بگذاريم بهاحتمال ۹۰ درصد آن حوزه تقريبا دستنخورده است. روي هر حوزهاي كه دست ميگذاري يا تقريبا رقيبي نيست يا كسي كار جدي نكرده يا رقباي موجود، جدي نيستند. درحاليكه در اروپا و كشورهاي توسعهيافته، دقيقا بر عكس است. روي هر حوزهاي كه دست بگذاري عده زيادي پيش از تو در آن فعاليت كردهاند. اين روزها خيلي با خارجيهايي برخورد ميكنيم كه براي سرمايهگذاري به ايران آمدهاند. چرا خودمان از اين ظرفيتها استفاده نكنيم؟
در داخل كشور فضاي خوبي براي بزرگشدن و سپس جهاني شدن براي استارتاپهاي نوپا فراهم است. به اين معنا كه اين كسب و كارها، بهخاطر دستنخورده بودن و بزرگي بازار، در اول كارشان ميتوانند خيلي راحت و بدون نگراني از حضور رقبا پيشرفت كنند تا حدي بزرگ شوند و خود را از نظر مالي و زيرساختي به ثبات برسانند و در ادامه بازار كشورهاي همسايه را تصرف كنند و سپس جهاني شوند.
در خارج كشور خيلي بايد خلاقيت به خرج بدهي، خيلي بايد بگردي تا ايدهاي پيدا كني كه قبلاً استفاده نشده باشد و قابليت رقابت داشته باشد. ببينيد بزرگترين و موفقترين استارتاپهاي ما در واقع كپي استارتاپهاي خارجي هستند. درصورتي كه در آنجا كپي يا بهتر بگوييم، تكثير يك ايده اصلا جواب نميدهد. همه اينها باعث ميشود ايران بستر مناسبي براي شروع باشد. دوست ايرانياي دارم كه شهروند كاناداست اما براي كار استارتاپي به ايران آمده و قصد دارد استارتاپش را در اينجا دنبال كند.
طبق يك تعريف ساده، استارتاپ به كسب و كاري گفته ميشود كه بخشي از آن مبتني بر فناوري باشد. همه استارتاپها به طريقي از وب، موبايل، اينترنت و ديگر تكنولوژيهاي جديد استفاده ميكنند تا رشد بالايي داشته باشند و به تعداد كاربران بالايي دست پيدا كنند. براساس يك تعريف ديگر، استارتاپ يعني يك شركت نوپا كه راهحل نويني را براي حل مسئلهاي ارائه ميدهد كه تضميني براي موفقيت حتمي آن وجود ندارد.
سالهاست كه در زمينه استارتاپها كار ميكنم. بهخاطر كارم، هميشه دوست داشتم «سيليكونولي» را كه در فضاي كارآفريني فناوريهاي نو، بالاترين جايگاه را دارد، از نزديك ببينم تا با دانش روز در مورد سرمايهگذاري روي شركتهاي دانشبنيان آشنا شوم. سيليكونولي يك اكوسيستم تقريبا ۶۰ ساله است كه به بلوغ رسيده، اما هيچوقت متوقف نشده است. آنجا در دورهاي كه با همين موضوع از سوي دانشگاه استنفورد برگزار ميشد شركت كردم و در قالب آن دوره به بازديد بسياري از شركتهاي مطرح رفتم.
با ايرانيهاي زيادي هم در سيليكونولی ديدار كردم. بيشتر آنها كاركنان شركتهاي بزرگ در حوزه فناوري پيشرفته بودند اما جالب است كه همه آنها به طريقي به بازگشت فكر ميكنند. آنجا بههرحال وطن خود آدم نيست. هرقدر هم كه زبانت خوب باشد، با فرهنگ آنجا آشنا باشي و راحت ارتباط برقرار كني، بههرحال غربت است. از طرف ديگر، آنها ميدانند كه فضاي استارتاپي چقدر در ايران بزرگ، بكر و دستنخورده است. خيليهايشان از من راجع به حال و روز كسب و كار در ايران ميپرسيدند و بين آمدن و نيامدن مردد بودند. چند نفر را هم سراغ دارم كه با وجود موقعيت خوب و باثبات در آنجا، به ايران بازگشتهاند و بساط كسب و كارشان را اينجا پهن كردهاند.
نكتهای كه میخواهم به آن اشاره كنم اين است كه اغلب بچههای استارتاپی تصور اشتباهی در مورد سرمايهگذاری دارند و فكر میكنند به محض اينكه پايشان به آنطرف آب برسد سرمايهگذار پيدا ميكنند، درحاليكه اينطور نيست. صاحب يكي از شركتهاي سرمايهگذاري خطرپذير كوچك ميگفت ما طبق آمار، از هر ۱۶۰۰ ايدهاي كه به دستمان رسيده تنها ۱۰ تا را پذيرفتهايم. ۹۰ درصد استارتاپها در آنجا حمايت مالي دريافت نميكنند و رويشان سرمايهگذاری نمیشود. درست است كه آنجا راه براي پيشرفت و جهاني شدن ايدههاي خاص، هموار است اما خيلی از استارتاپها در آن حد رشد نمیكنند. خيلیهايشان پامیگيرند اما به آن جايگاه جهانی نمیرسند و در حد محلي و ايالتی باقی میمانند.
چندی پیش در خدمت دوست عزیزم وحید حجه فروش از روزنامه فناوران بودم، خیلی خوشحال هستم که با وحید آشنا شدم. گپ و گفت طولانی راجع به اکوسیستم استارتاپی ایران داشتیم؛ بخشی از آن مصاحبه که درباره آفتهای دخالتهای نابخردانه دولت در اکوسیستم کارآفرینی ایران است در نوشتهای با عنوان «دوستی خاله خرسه» منتشر شده است که در زیر میآید. اصل آن را نیز میتوانید اینجا در سایت روزنامه فناوران بخوانید.
نه اتاق دارد نه میز کار. وقتی روبه رویش نشستم، هیچ چیزش شبیه آدمی نبود که گرمای بی هنگام بهاری نیمه شب بیدارش کرده باشد یا تکنولوژی تا صبح بیدار نگهش داشته باشد. گوشی موبایلش است و لپ تاپش و خودش. انصافا هم خیلی خودش است، آنقدر که گاهی بی اختیار از صراحت و جسارتش در گفتن بعضی جملات خنده ات می گیرد. خودش است و مغزی که پر از «ذهنیت کارآفرینی ایرانی» است؛ ذهنیتی که او را از چهارراه ولی عصر به سیلیکون ولی کشانده و بازگردانده است. در اولین ساعات کاری هفته با خود او به صحبت نشستیم، خودِ ناصر غانم زاده! صحبت از سیلیکون ولی، اکوسیستم استارت آپی ایران و نقش دولت در این حوزه …
آرش سروری و دیگر دوستان برنامه تصویری اینترنتی را شروع کردهاند به نام کلید، در قسمت ۱ من میهمان این برنامه بودم تا دربارهی تجربهی سفر سیلیکون ولی، دغدغه هایم درباره اکوسیستم استارتاپی و خودم سخن بگوییم.
مجموعا ۵ ساعت فیلم تهیه شد که حاصلش شده است این ویدیو ۳۰ دقیقهای، دوستان تیتر این قسمت را گذاشتهاند «زندگی یه کارآفرین از دور جذابه، از نزدیک غیرقابل تحمل».
امیدوارم که مفید باشد:
بالاخره سفر دو ماهه و نیمه من به سیلیکون ولی پایان یافت و امروز به ایران برگشتم.
این سفر که با دورهی دو هفتهای «سرمایه گذاری جسورانه» در دانشگاه استنفورد شروع شد؛ با کاوشهای دو ماهه بعدی تکمیل شد.
اعتراف میکنم چیزهایی که در دو ماه پس از آن یاد گرفتم به مراتب ارزشمندتر بود.
در این دو ماه در چند رویداد بزرگ از جمله «Startup Grind Global Conference» ،«LAUNCH Festival» و «SaaStr» شرکت کردم و همچنین در چندین meetup تخصصی کوچکتر شرکت کردم که به نظر جای رویدادهای تخصصی اینگونهای در ایران واقعا خالیست.
همچنین از دفاتر مرکزی (HQ) شرکتهای بزرگی همچون گوگل (در مانتین ویو)، فیسبوک (منلو پارک)، اینستاگرام (منلو پارک)، Pebble (رد وود سیتی)، ebay (سن حوزه)، PayPal (سن خوزه)، VMWare (پالو آلتو)، سیسکو (سن حوزه)، یاهو (سانی ویل)، لینکداین (مانتین ویو)، تسلا (پالو آلتو) و همچنین دفتر سیلیکون ولی شرکت SAP در پالو آلتو بازدید کردم که بسیار ارزشمند بود.
علاوه بر اینها با چندین کارآفرین، سرمایهگذار خطرپذیر و فرشته سرمایه گذار رو در رو صحبت کردم و چیزهای فراوانی یاد گرفتم.
از بعضی از بازدیدها (با موبایل) فیلم گرفتهام، که در زمان مناسب منتشر میکنم.
همچنین عکسهایی که گرفتهام را میتوانید در اینستاگرام من ببنید.
دوره سرمایه گذاری خطرپذیر (Venture Capital) من در دانشگاه استنفورد پایان یافت.
در این دوره دو هفتهای بسیار فشرده (گاهی روزها تا ۱۲ ساعت) و البته بسیار گران (۲۴ هزار دلار) که در دانشگاه استنفورد، در سیلیکون ولی، کالیفرنیا دیدم بسیار چیزها یاد گرفتم. (سایت دوره برای اطلاعات بیشتر)
اینکه چرا ۱۲ ساعت به این علت بود که برنامههای جنبی و گپ و گفت و انتقال تجربهها گاهی بسیار طول میکشید؛ گاهی پس از برنامه رسمی تا دیرهنگام با هم دورهایها و بعضی مدرسان درباره تجربیات سرمایه گذاری روی استارتاپ ها صحبت می کردیم.
این دوره که به همت دانشگاه Stanford و 500 Startups برگزار شده بود، در نوع خود در دنیا بینظیر است.
استادان این دوره، حتی آنهای که از دانشگاه استنفورد بودند، همگی تجربیات درخشان و عملی بسیاری در سرمایه گذاری جسورانه داشتند.
هفتهی اول صبحها سه استاد ثابت استنفورد درس میدادند و بعد از ظهر یک یا چند VC سیلیکون ولی تجربیات عملی خود را با ما به اشتراک میگذاشتند؛ خوبی این دوره این بود که تقریبا تمام روزها دیو مک کلور کنار ما بود.
امیدوارم بتوانم آموزههای این دوره ارزشمند را به خوبی پیاده کنم.
برنامهی بعدی ام این است که در دو ماه آینده از شرکت های مطرح سیلیکون ولی بازدید کنم؛ با افراد سرشناس و موفق دیدار و گفتگو کنم و تا میتوانم یاد بگیرم.
اگر به دورهی Venture Capital Unlocked علاقهمندید، من سرفصلهای رسمی خودمان را اینجا به اشتراک میگذارم:
مقالهی «چالشهای تامین سرمایه در استارتاپها» در شماره ۳۱، زمستان فصلنامه همشهری اقتصاد منتشر شده است.
متن این مقاله را اینجا بازنشر میدهم.
استارتاپها نوعی از شرکتهای نوپا هستند که به سرعت رشد میکنند، ولی در ابتدای کار با عدم قطعیت بسیار دستوپنجه نرم میکنند به گونهای که در آغاز حتی در مورد اینکه مشتریشان کیست، چه محصولی میخواهند تولید کنند و اینکه چگونه پول در میآورند سردرگم هستند.
گرچه رشد سریع و نوید بازگشت سرمایه چندصد درصدی از یکسو استارتاپها را برای سرمایهگذاری جذاب میکند، از دیگر سو این عدم قطعیت و پیچیدگی، سرمایهگذاری در استارتاپها را سخت میکند و نیاز به شناختی دقیق از ماهیت و چگونگی کارکرد استارتاپها را الزامی میکند از این رو بسیاری از سرمایهگذاران معمولی به این حوزه ورود نمیکنند و این صنعت مکانیزمهای سرمایهگذاری خاص خود را دارد. استارتاپها در مراحل مختلف از عمر خود از هرکدام از اینها استفاده میکنند.
خودگردانی (Bootstrapping): امروزه کمتر سرمایهگذاری روی استارپهایی که در مرحله ایده قرار دارند سرمایهگذاری میکند چرا که کمتر ایدهای است که به تنهایی ارزش داشته باشد. بنیانگذاران استارتاپها باید در این مرحله خود ایدهشان را اعتبارسنجی کرده و بررسی کنند که آیا این ایده مسالهای جدی را که مشتریان برایش اهمیت قایل میشوند را حل میکند یا اینکه اصلا آن مساله ارزش حل کردن ندارد. بزرگترین چالش بنیانگذاران این است که عاشق ایده خود میشوند و همین مانع میشود بهدرستی آنرا بررسی کنند. البته بعضی از دورههای پیش شتابدهی راهنمایی لازم برای رسیدن به این مرحله را برای استارتاپها فراهم میکنند.
پس از یافتن مسالهای که ارزش حل کردن دارد یا اصطلاحا رسیدن به «همخوانی مساله/راهحل» و ساختن نمونه اولیه، استارتاپها چند گزینه پیش روی خود دارند. گرچه علاوه بر اینها حیاتیترین نقش کارآفرینان ساختی تیمی است که مکمل هم هستند و میتوانند استارتاپ را به پیش برانند.
فرشتگان سرمایهگذار (Angel Investors): فرشتگان سرمایهگذار معمولا خود کارآفرینانی هستند که از فروش و یا به بورس رفتن استارتاپ خود ثروتمند شدهاند و با توجه به شناخت خیلی خوبی که از حوزه فناوری دارند مایلند سرمایه خود را به این سمت بکشانند. چالش بزرگ کنونی این است که با توجه جوان بودن حوزه کارآفرینی فناوری و استارتاپها، تعداد خیلی کمی فرشته سرمایهگذار وجود دارند و برخی از آنها حتی از صنایع غیر فناور وارد این حوزه شدهاند. برخی دیگر نیز ترجیح میدهند در مراحل بعدتر (مثلا بعد از شتابدهندهها) سرمایهگذاری کنند.
شتابدهندهها (Accelerators): شتابدهندهها معمولا نقش بسیار مهمی در اکوسیستم استارتاپی شهرها دارند. همینطور که از نامشان پیداست وظیفه آنها شتابدادن به فرآیند موفقیت (یا گاه شکست) استارتاپ است. شتابدهندهها معمولا استارتاپهای رسیده به «همخوانی مساله/راهحل» را پذیرش کرده و تلاش میکنند که آنها را به مهمترین نقطه عمر استارتاپها یعنی «همخوانی محصول/بازار» برسانند و آن جایی است که بازار به شکل جدی شروع به واکنش خیلی خوب و زیاد به محصول آنها میکنند و این همانجایی است که رشد زیاد استارتاپها شروع میشود. این نقطه از آن رو حیاتی است که درصد بالای از استارتاپها به آن نمیرسند که این البته بخشی جداییناپذیر از ماهیت کسبوکار استارتاپهاست.
شتابدهندهها معمولا سرمایهای اندک (اصطلاحا Pre-Seed)، در برخی موارد فضای کاری و مهمتر از همه آموزش و مربیگری را برای استارتاپها فراهم میکنند. خوشبختانه در حال حاضر حداقل ۷ شتابدهنده در کشور در حال فعالیت هستند و روزبهروز بر تعداد آنها افزوده میشود. بزرگترین چالش شتابدهندهها نبود شبکهمربیان کارآزموده و باتجربه است که یکی از دلایل آن، جوان بودن اکوسیستم و صنعت است.
استارتاپهایی که نمونهی اولیه ساختهاند یه راه غیر متعارف دیگر برای جذب سرمایه برای محصول خود دارند و آن جمعسپاری (CrowdFunding) ست. که در مجالی دیگر به آن میپردازیم.
سرمایهگذار ارزش آفرین (Venture Capital): استارتاپها پس از رسیدن به «همخوانی محصول/بازار» باید روی رشد تمرکز کنند و برای آن به سرمایهی بیشتری نیاز دارند که باید از سوی شرکتهای سرمایهگذاری ارزشآفری تامین شود، بزرگترین چالش استارتاپها در ایران در این بخش است چرا که تعداد VCها هنوز بسیار کم است و از این میان هم جز معدودی، بیشترشان هنوز تفکری سنتی دارند و میخواهند کنترل هیات مدیره را به دست گیرند یا اینکه قسمت اعظم سهام را بهدست بیاورند که البته این کار علاوه بر کُشتن انگیزه کارآفرینان، در دورهای بعد سرمایهپذیری برای استارتاپها مشکل ایجاد میکند و در درازمدت باعث مرگ شرکت میشود. صنعت سرمایهگذاری ارزشآفرین همچون خود اکوسیستم استارتاپی ایران بسیار جوان است ولی امید میرود بهزودی و با ورود بازیگران بیشتر و بهروز تر به این عرصه، وضعیت به مراتب بهتر گردد.
در پایان، باز هم یادآور میشوم که سرمایهگذاری در حوزهای استارتاپها نوپا ست و بسیاری از مسایل آن هنوز جا نیفتاده است. برای نمونه هنوز ارزشگذاری استارتاپها حتی با نُرم منطقه فاصله بسیار دارد. یا شرایط (term) قراردادهای سرمایهگذاری غیرمنصفانه هستند.
نکته بسیار مهم دیگر این است که به علت کمبودن تعداد سرمایهگذاران ارزش آفرین «جدّی»، این خطر وجود دارد که اینسرمایهگذاران رهبری بازار را بهگونهای که خود میخواهند بهدست گیرند و این اکوسیستم نوپا را از آن خود کنند.
چالش دیگر نیز ورود سازمانهای دولتی یا حمایت کورکورانه نهادهای دولتی ست که میتواند ضربه مهلکی به بدنه نوزادگونه و ضریف این اکوسیستم وارد نماید.
سال گذشته در چند نوشته درباره اکوسیستم استارتاپی و لزوم آن نوشتم که با بررسی برنامه استارتاپ شیلی (Startup Chile) آغاز شد (اینجا)؛ در یکی از نوشتهها نیز «تز بولدر» برد فلد (Brad Feld) برای جامعه استارپی را معرفی کردم. (اینجا)
این نوشته نیز بر اساس نظرات برد فلد به عناصر کلیدی یک جامعه استارتاپی پر قدرت میپردازد که آنرا به پارسی برگرداندم. (نوشته اصلی)
این نوشته خلاصهای است از آنچه برد فلد در کتابش (Startup Communities: Building an Entrepreneurial Ecosystem in Your City) به آنها اشاره میکند.
توجه: در این نوشته منظور از «جامعه»، «جامعه استارتاپی» است.
اکوسیستم موفق اجزایی دارد که بدون آنها موفق نخواهد بود. روشن است که بسیاری از این عناصر بیشتر به آدمها و فرهنگ ربط دارند تا به معیارهای خشکی همچون تعداد دورهای سرمایهپذیری و تعداد استارتاپهای فروخته شده.
جامعه استارتاپی بازیگران بسیاری دارد: کارآفرینان، سرمایه گذاران، دانشگاهها، خدمات پشتیبانی، شرکتهای بزرگ، دولت و تماشاگران. همه برای سلامت جامعه استارتاپی مهم هستند. ولی فقط یک گروه باید بالای دیگران در صدر هرم قرار بگیرد: کارآفرینان. بقیه فقط خوراک آنها را تامین میکنند. (نوشته تز بولدر را بخوانید)
ایران و هر اکوسیستم رو به رشد دیگری در جهان به داستان های موفقیت خاص خود نیاز دارند. ولی موفقیت (بخوانید: داشتن یک فروش خوب و چاق و چله) به تنهایی دلیل رهبر بودن یک فرد نیست. رهبر باید ویژگیهای زیر را نیز داشته باشد:
– هماهنگکننده جامعه (استارتاپی) است، با دیگران همکاری میکند، دیگر رهبران احتمالی را شناسایی میکند و در برگزاری رخدادهایی که به جامعه سود میرساند مشارکت میکند.
– سخنگوی دیگر کارآفرینان است. این لزوما به معنی نوشتن پستهای طولانی در بلاگ نیست، بلکه عمل کردن به عنوان یک واسط برای منعکس کردن بازخورد به دیگر بازیگران اکوسیستم است. یعنی اینکه به دولت میگوید که فلان فعالیتهای مشخص جواب میدهند یا خیر، یا اینکه به یک سرمایهگذار میگوید که در جهت منافع جامعه گام بر نمیدارد. آنها رشتههای وصل کنندهای هستند که همه را به یکدیگر مرتبط میکنند.
– رهبران برای مدت طولانی این بار را به دوش میکشند. نه برای پنج سال. نه ده سال. بلکه آنگونه که برد فلد میگوید بیست سال. ساخت جامعه (استارتاپی) تعهد و مشارکتی دراز مدت است و از چرخههای دولتی (در ایران ۴ سال) و برنامههای اقتصادی (در ایران ۵ سال) خیلی بیشتر طول میکشد. رهبران با بادهای راست و چپ از مسیر خود منحرف نمیشوند.
در حالت ایدهآل خود کارآفرینان باید رهبران جوامع استارتاپی باشند. وقتی خوراکدهندگان رهبری را به عهده میگیرند کارها به هم میریزد چراکه آنها اساسا طرز فکر و اولویتهای متفاوتی نسبت به کارآفرینان دارند.
در اصل، نوع دوستی عمل بخشیدن سخاوتمندانه بدون انتظار بازگرداندن فوری است.
این تفاوت فرهنگ کسبوکار و فرهنگ استارتاپی است: در حالیکه کسبوکارها رقبا را با بدبینی زیاد در نظر میگیرند تمایل دارند فعالیتهایشان را با حاصل جمع صفر ببینند. استارتاپها فرصتها را در بزرگ کردن کیک اقتصادی با هم میبینند.
رقبا میتوانند از دوستان یا همکاران شما باشند و جابهجایی افقی نیروها بین استارتاپها کاری درست است و بد تلقی نمیشود زیرا اینکار به جا به جایی دانش میانجامد.
مربیگری و پندهای درست باید رایگان و راحت داده شود. با اینکه به وضوح مشخص است که چه کسی پند میدهد، مربیان نیز میتوانند چیزهایی زیادی از کسانی که راهنماییشان میکنند یاد بگیرند.
سرآخر اینکه، سرویس دهندگان باید به دنبال کمک به استارتاپ ها باشند، به جای اینکه فقط دنبال درآوردن پول از آن ها باشند. برای نمونه یک شرکت حقوقی (یا مشاور حقوقی) میتواند این کار را با دادن راهنمایی حقوقی رایگان یا ارزان انجام دهد تا ارتباطی دراز مدت را بسازد. اگر استارتاپ موفق شود، شرکت حقوقی یک مشتری دراز مدت را به دست آورده است.
شکست، گرچه وضعیت ایدهآلی نیست ولی نباید به این منجر شود که کارآفرین از جامعه طرد شود. این سرمایهای است که باید ارج داده شود.
نگهداشتن کارآفرینان شکست خورده در جامعه، آن جامعه را از جهتگیری پیروزمندان مصون میکند- منظور از جهتگیری پیروزمندان عارضهای است که در آن وسواسی ناسالم که نسبت به مدلهای موفق و پندهایی که میدهند دارند باعث شود نسبت به درسهایی که شکستها میتوانند یاد بدهد کور شوند.
با پذیرفتن کارآفرینان شکست خورده یا حتی جذب آنها به شرکت خود، جامعه سود میبرد زیرا تاثیر شکست کمرنگ شده و به این افراد فرصت داده میشود تا نقشه حرکت بعدی خود را بکشند و دوباره به بازی برگردند.
رخدادهای همچون Failcon (کنفرانسی که در آن کارآفرینان از شکستهای خود میگویند) روشی عالی برای جا انداختن فرهنگ پذیرش شکست هستند.
برد فلد به این نکته اشاره میکند که تازهواردان باید به سرعت به جامعه معرفی شود، بدون توجه به اینکه دنبال ایفای چه نقشی هستند. این شامل توصیه آنها به رخدادها و افراد کلیدی نیز میشود، حتی وارد کردن آنها در برگزاری برنامههای جامعه که باعث میشود پتانسیلهای رهبری آنها کشف شود.
آغوش باز شامل رهبری هم میشود. جوامع استارتاپی باید شبکهای سهلالوصول از رهبران با سلسله مراتب انعطافپذیر و مسطح داشته باشد. رهبران کنونی نباید نسبت به کارآفرینان تازه واردی که تبدیل به وزنهای در اکوسیستم میشوند احساس خطر کنند. آنها باید پذیرا باشند.
وقتی عناصر کلیدی پاس داشته شوند، هرچیز دیگر به دنبالش خواهد آمد. کارآفرینی با فروشی خوب یا شرکت بزرگ سودده نیروهای مستعد دنیای پیرامون را برای کار با خود جذب خواهند کرد. سرمایهگذارن میخواهند در این اکوسیستم سرمایهگذاری کنند چراکه اکوسیستم توانایی خود در به ثمر رساندن را ثابت کرده است. فرهنگ باز و دوستانه موهبتی است که به بخشیدن ادامه میدهد.
من معتقدم که زیرساخت نسبت به داشتن آدمهای درست -رهبران و خوراکدهندگان- در جامعه، فاکتور با اهمیت کمتری است. کارآفرینان مسایل را حل میکنند و نبود زیرساخت مسالهای است که حل میشود.
شاید این جامعه نتواند استارتاپهای پیشرویی همچون Square یا Leap Motion بیرون بدهد ولی میتواند محصولاتی بیرون دهد که مسایل منطقهای را حل کنند کاری که سیلیکون ولی از انجام آن عاجز است.
جمع بندی اینکه کتاب فلد چندین پیشنهاد دارد که میتوان اینها بهتر هم بکند گرچه شاید این پیشنهادها برای اکوسیستم پر رونق لازم و کافی نباشند.
مفهوم پذیرا بودن شامل همه چیزی میشود: جنس، طبقه، نژاد، ملیت. لزومی ندارد رهبران کارآفرین شهروند آن کشور باشند، میتوانند مهاجرانی باشند که برای موفقیت اکوسیستم سرمایه گذاشتهاند.
زنان و اقلیتهای بیشتری باید درون جامعه بازی داده شوند، برای تشویق این کار استخدام های بدون تبعیض و کارورزیها میتوانند این جهتگیریها را ریشه کن کنند.
نخبهگرایی، جنسیتگرایی، بیگانههراسی و … این عقاید در جامعه استارتاپی جایی ندارند.
جامعه استارتاپی را مانند یک اَبَر ارگانیسم در نظر بگیرید که اجزا اصلیاش ترکیب شدهاند تا شخصیتی متمایز را شکل دهند با مجموعهای از تواناییها و ضعفها. بنابراین جوامع، بخشی از اجتماع بزرگتری هستند که به هدف مشترک ترویج روحیه کارآفرینی خدمت میکند.
از این دید، اکوسیستم ها باید تلاش کنند تا به جای رجزخوانی با هم ارتباطات قویتری را شکل دهند. سیلیکون ولی هم میتواند از ایران بسیاری چیزها یاد بگیرد، همینطور که از سنگاپور، جاکارتا، هند، دوبی و … میتواند خیلی چیزها یاد بگیرد.
ما در جایی قرار داریم که استارتاپ هایمان میتوانند از توانایی اکوسیستمهای مختلف دور و بر بهره ببرند. برای مثال کشورهای عربی بازار بالقوهای در اختیار ما میگذارند (بازار چندصدمیلیونی عرب زبانها و خط مشترک را در نظر بگیرید یا کشورهای شمالیمان را یا حتی دیگر کشورهای پارسی زبان)
برای درهم آمیختن جوامع نیاز است تا کنفرانسها و رخدادهای منطقهای برگزار شود و همکاریهای ملموسی بین این جوامع صورت پذیرد. (سایت www.wamda.com که بارها در جاهای مختلف درباره آن صحبت کردهام نقطه شروع خوبی است)
با وجود آنکه ممکن است اینجا محیطی نامناسب برای استارتاپها تلقی شود، مشکلات نمیتواند باعث شود که آبادی و فرهنگ استارتاپی خود را نسازیم، فرهنگی که افراد با ذهن باز میتوانند دورهم جمع شوند و از هم پشتیبانی و حمایت کنند و اینگونه معجزه رخ میدهد.
برای درک بهتر جوامع استارتاپی کتاب برد فلد را بخوانید.
می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.
میتوانید توییتهای پارسی من درباره استارتاپها را@ghanemzadeh (اینجا) دنبال کنید.
بافر (Buffer) یکی از استارتاپهای عادی و موفق محبوب من است و همیشه در سمینارها و کارگاههایم آنرا مثال میزنم.
این استارتاپ تازگی اعلان کرد که -طی حدودا ۳ سال- به ۱میلیون کاربر رسیده، که از این میان ۱۶ هزار پول میپردازند، درآمد سالانه به ۲ میلیون دلار رسیده و … و تیم آنها «الان» تازه به ۱۳ نفر رسیده است. (اینجا داستان این سفر سه ساله را بخوانید)
در نوشتهای کوتاه در «گروه استارتاپهای ایران» (اینجا) دلایل اینکه به این استارتاپ علاقهمندم را نوشتهام.
در این نوشته میخواهم درباره آنچه از فرآیند جذب سرمایه توسط این استارتاپ آموختم بنویسم:
این آموزهها را از اسلایدهای زیر که مدتها پیش دیده بودم فرا گرفتم. این اسلایدها به ویژه برای آن دسته از دوستانی که همان روز اولی که ایده به ذهنشان میرسد دنبال سرمایهگذار هستند بسیار آموزنده است.
۰- این اسلاید برای جذب سرمایه در مرحله پیدایش (هسته / Seed) است و برای جذب ۵۰۰ هزار دلار به کار رفته است. (دقت کنید نیم میلیون دلار در اکوسیستم استارتاپی آمریکا مبلغ بالایی نیست)
۱. با بیان مساله شروع میشود.
۲. محصول قبلا انتشار یافته و در هنگام ارایه برای «اولین سرمایه پذیری جدی» ۵۵ هزار کاربر و ۸۰۰ کاربری که پول میپردازند دارد.
۳. (در هنگام این ارایه) بافر با نرخ خوب (۴۰ درصد) در حال رشد است.
۴. اینکه چه هنگام شروع کرده و چه مسیری را طی کرده مشخص است. (کارآفرینی سفری دستکم ۵ ساله است)
۵. استارتاپ به اقبال و پذیرش عمومی (traction) رسیده و حالا دنبال جذب جدی سرمایه است.
۶. مدل درآمد و سنجههای کلیدی (conversion rate و churn rate و LTV و CAC) را آورده است.
۷. این میزان سرمایه از ۱۸ فرشته سرمایهگذار جذب شده است. (مقادیر کم از هرکدام)
۸. با همه این احوال برای جذب همین مقدار کم سرمایه هم بنیانگذاران طی ۵۰ جلسه با ۲۰۰ سرمایهگذار صحبت کردهاند تا ۱۸ «بله» گرفتهاند.
۹. در هنگام جذب این سرمایه هنوز تیمشان بسیار کوچک است (اگر اشتباه نکنم هنوز ۲ یا ۳ نفر) و ۲ نفر رایزن/ اندرزگر (Advisor)
این هم از اسلایدها:
پ.ن: داستان اینکه بافر چگونه شروع کرد و ایده اولیه خود را با کاربرد Lean Startup اعتبارسنجی کرد و اینکه چگونه در ۷ هفته به درآمدزایی رسید را از دست ندهید (اینجا)
پ.ن ۲: قبلا در پست «دورهای سرمایهپذیری استارتاپها» درباره مراحل جذب سرمایه در استارتاپ ها نوشتهام.
می خواهید بار دیگر که مطلبی نوشته شد، آگاه گردید؟ عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.
میتوانید توییتهای پارسی من درباره استارتاپها را@ghanemzadeh (اینجا) دنبال کنید.