اقتصاددان در شرکت کامپیوتری!؟

هال واریان اقتصاد دانی مشهور و استاد دانشگاه برکلی است. کسانی که اقتصاد خوانده اند احتمالا وی را می شناسند، زیرا دو کتاب مهم وی به فارسی ترجمه شده اند. اما چیزی که مرا بر آن داشت این نوشته را بنویسم این بود که دیشب دانستم که وی برای یک شرکت کامپیوتری هم کار می کند!

حدس بزنید چه شرکتی؟
گوگل
و سمتش؟
اقتصاددان ارشد – Chief Economist

فکر می کنید چرا یک شرکت کامپیوتری باید اقتصاددان داشته باشد؟

راستی می دانید نام آخرین کتابش چیست؟

The Economics of Information Technology

اندکی صبر سحر نزدیک است

دوست عزیزی برای پست پیشین من نظری گذاشته که مرا برا آن داشت تا نوشته ای نو بنویسم. اول بخشی از نظر این دوست عزیز:

“همه ی مدل ها جواب میدن اما نه در ایران. در ایران حتی نمی توان از نرم افزار تجاری درآمد کسب کرد چه برسه به نرم افزار آزاد.”

می پذیرم که در ایران کسب و کار کمی سخت تر است (هر کسب و کاری جز دلالی) اما بهتر است کمی جدی تر به فرآیند شکل گیری و مدیریت شرکت های نرم افزاری در ایران نگاه کنیم. من در مورد مسایل فنی نرم افزار صحبت نمی کنم و فرضم این است که همه کسانی که شرکت نرم افزاری راه اندازی می کنند، نرم افزار نویسانی ماهر و حرفه ای هستند!؟ (بگذریم که بیشتر ما با روش (متدولوژی) های نو طراحی و تولید نرم افزار آشنایی نداریم):

متاسفانه بیشتر ما شرکت برپا می کنیم، چون کار دیگری نداریم بکنیم.
در کشورهای دیگر فرد یا افرادی که ایده ای دارند و می خواهند کسب و کاری برپاکنند، در آغاز طرح کسب و کار (Business Plan) آنرا تهیه می کنند. خوب در اینجا چه درصدی از شرکت های نرم افزاری و وبی نوپا این کار را می کنند؟

متاسفانه بیشتر افراد فکر می کنند داشتن دانش فنی برای برپایی کافی است، پیش تر هم گفته ام این تنها یک سوم نیاز است. چند مهندس کامپیوتر تازه از دانشگاه آمده می شناسید که دانشی هرچند اندک از مدیریت دارند؟
دانش مالی و حسابداری که از شام شب برای چنین فرد/افرادی واجب تر است چطور؟
آیا افرادی که می خواهند شرکتی برپا کنند بازاریابی می دانند و بازار را می شناسند، اگر نه پس برچه اساسی محصولات خود را تولید می کنند!!!!؟؟؟؟

بگذارید به عنصر بسیار مهم دیگری نیز بپردازم: صبر (به همراه پشتکار و امید) ، در دیگر کشورها شرکت های نوپا دوره بازگشت سرمایه را دست کم سه سال برآورد می کنند. یعنی نه تنها انتظار ندارند دست کم تا سه سال پولی به آنها برسد، بلکه می دانند تمام این مدت باید از جیب (مایه) بخورند. ولی ما که اینجا شرکت برپا می کنیم نه تنها می خواهیم که زود درآمد داشته باشیم، بلکه می خواهیم سریع ثروتمند (بیل گیتس) شویم.

نگاهی به زندگی کارآفرینان اینترنتی و نرم افزاری خارجی بسیار کمک می کند، ای کاش زندگینامه آنها را می خواندیم و می دیدیم برای اینکه به اینجا برسند چقدر زحمت و بی خوابی کشیده اند و چه بسیار صبر کرده اند.

هدف اصلی من از این بلاگ این بوده و هست که درباره “اقتصاد و مدیریت نرم افزار و وب” بنویسم و بر این تاکید کنم که: همه چیز دانش فنی نیست (گرچه لازم است ولی کافی نیست). صنعت نرم افزار از در ایران از دو سو ضربه می خورد: سیاست های کلان نادرست نرم افزاری و سو مدیریت مدیران شرکت های نرم افزاری.

مدل کسب و کار

یکی از مفاهیم پایه ای و بسیار مهم در هر کسب و کاری، به ویژه در کسب و کارهای مبتنی بروب و نرم افزاری مدل کسب و کار یا Business Model است. به زبان ساده، این مفهوم بیان می کند که چگونه می خواهید از کسب و کارتان پول در بیاورید.

شاید برخی بگویند “این که واضح است؟ ” اما همیشه اینگونه نیست وبه ویژه در کسب وکارهای اینترنتی و نرم افزاری راههای بسیاری برای در آوردن پول وجود دارد.

برای نمونه در صنعت نرم افزار های آزاد و باز متن (Open Source) در حدود بیست مدل کسب و کار ساده و مرکب وجود دارد. مدل کسب و کار شرکت کانونیکال (سازنده توزیع لینوکس اوبونتو) تا مدت ها مشخص نبود و هنوز هم کاملا مشخص نیست. این مساله آنچنان اهمیت دارد که سال گذشته انتشارات دانشکده بازرگانی هاروارد (Harvard Business School) -بزرگترین و معروف ترین دانشکده کسب و کار دنیا- کتابی به نام “مدل های کسب و کار باز” (Open Business Models) منتشر نمود.

بیان ها و تعاریف بسیاری برای این مفهوم وجود دارد. اما یکی را که در دانشنامه آزاد ویکی پدیا وجود دارد، می آورم: ” مدل کسب و کار ابزاری مفهومی است که شامل مجموعه بزرگی از عناصر و روابط بین آنهاست که منطق تجاری یک شرکت را بیان می کند. توصیف است از ارزشی که یک شرکت به یک یا چندین بخش از مشتریان ارایه می کند و توصیف معماری شرکت و شبکه ای از شرکای آن شرکت است برای خلق، بازاریابی و تحویل سرمایه این ارزش و ارتباط بصورتیکه جریان درآمدی سود زا و ثابت به وجود آورد. ”

اگر از تعریف گذر کنیم، مدل کسب و کار دو کار اصلی انجام می دهد: ارزش می آفریند و سهم بدست آمده از آن ارزش را جمع آوری می کند.

در چند پست آینده در مورد مدل کسب و کار بیشتر می گویم و جداگانه برای کسب و کارهای اینترنتی (وب) و نرم افزار های آزاد و باز متن مدل های معروف را بیان می کنم.

در این رابطه می‌توانید نوشته «۱۲ مدل کسب و کار بازمتن» را نیز بخوانید.

اگر می خواهید بار دیگری که  مطلبی نوشته شد، آگاه گردید. عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

دیدگاه های یک مدیر

دوست عزیزی دارم به نام عرفان، می گوید بلاگت را نمی خوانم چون اقتصادی می نویسی. بماند که من چندان هم اقتصادی نمی نویسم-چون دانشش را ندارم- دیروز تجربه جالبی داشتم در اینباره داشتنم که آنرا اینجا بازتاب می دهم. شایدجوابی باشد برای دوست عزیزم.

اما پیش از آن دو-سه نکته را یادآوری می کنم: من درباره اقتصاد و مدیریت به ویژه برای نرم افزاری ها می نویسم چون جای خالی آن را به شدت احساس می کنم. کامپیوتری نمی نویسم چون از زیاده گویی و سخنان تکراری چندان خوشم نمی آید. خوشبختانه بلاگ ها و سایت هایی که کامپیوتری می نویسند کم نیستند و من برابر آنها چیزی برای گفتن ندارم.

اما تجربه (یا خاطره): دیروز برای جلب حمایت برای کاری، به همراه دوستم بهراد با یک مدیر موفق و روشن بین در زمینه کامپیوتر مذاکره ای داشتیم، صحبت به ایجاد شرکت های نو در زمینه نرم افزار کشید. دل او از من خون تر بود -می دانید که بیش از 80 درصد شرکت های نوپا در ایران ورشکست می شوند، و وضعیت نرم افزاری ها بدتر از بقیه هم هست- او می گفت: برنامه نویسان -به ویژه تازه از دانشگاه آمده ها- فکر می کنند مسایل تکنیکی همه چیز هستند، در حالیکه این تنها یک سوم نساله است و مسایلی همچون مدیریت و بازاریابی به همان اندازه مهم هستند. در بخش دیگری از سخنانش از فقر (کمبود) مدیر پروژه نرم افزاری گله فراوان می کرد.

راستی چرا مدیران نرم افزاری کم داریم؟چرا مدیران پروژه های نرم افزاری کم داریم؟ چرا برنامه نویسیان به مسایلی چون مدیریت، اقتصاد و بازاریابی اهمیت نمی دهند؟

راستی در ادامه وبگردی هایم و پیرو پست پیشین دو مقاله نو یافتم، اگر زمانی فرصت کردم شاید به فارسی برگردانم:

My life as a Code Economist

Succeeding as a developer in today’s economy

اگر می خواهید بار دیگری که  مطلبی نوشته شد، آگاه گردید. عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

کامپیوتر و اقتصاد

فرصتی دست داد تا از نزدیک با دوست عزیزم محمد رضا فرهادی پور عزیز از نزدیک آشنا شوم، وی در یک پست در این باره نوشته است.
چیزی که وی از آن در عجب بود علاقه یک کامپیوتری به اقتصاد بود. راستش مثل اینکه تازگی ها اقتصادی ها هم به کامپیوتر علاقه مند شده اند. برای نمونه اگر شماره سپتامبر 2007 مجله اکونومیست را نگاهی بیندازید موضوع اصلی (Cover Story) خود را به گوگل اختصاص داده است.

اما اندر علاقه کامپیوتری ها به اقتصاد، مثل اینکه این نیز فراگیر شده است، علتش البته واضح است، پس از آنکه تعداد زیادی شرکت کامپیوتری ( به ویژه در سال های 1999-2000) ورشکست شدند (شرکت هایی که بیشترشان از فناوری های پیشرفته استفاده می کردند)، به این نتیجه رسیدند که فناوری تنها نمی تواند عامل موفقیت در کسب و کار شود و یکی از چیزهایی که شرکت های کامپیوتری ( حتا برنامه نویسان) باید بدانند اقتصاد است.
یک نمونه: بیشتر کامپیوتری ها انتشارات بزرگ و پیشرو اورایلی را می شناسند( البته بسیار فراتر از آن چیزی است که ما از یک ناشر می شناسیم) اگر به بلاگ این ناشر نگاهی بیندازیم، چیزی که با آن زیاد یرخورد می کنیم واژه های مرتبط با اقتصادهستند. در بلاگ های دیگر معروف کامپیوتری ( به ویژه آنها که گروهی هستند) با این جریان بسیار برخورد می کنیم.
نتیجه گیری: آهای کامپیوتری ها! اقتصاد بخوانید.


نوشتن، خواندن و نوشتن

نمی دانم چرا تازگی ها نوشتن برایم سخت شده است، خیلی سخت. من تنبل شده ام یا در دام آن فرهنگ شفایی که از زاده شدن با من بوده است گرفتار شده ام، نمی دانم؟

با دوستی اقتصادی نویس صحبت می کردیم، او نیز خسته شده بود از بلاگ نویسی (البته یشتر مایوس) و می گفت که یا نوشته های ماجذاب نیست یا خوانندگان به این موضوع علاقه ندارند.

عنایت کلایی عزیز نیز در پستی در این باره نوشته است.

راست می گویند دوستان، بلاگ نویسی (آن هم در اقتصاد) خسته کننده شده، بگذریم از حامد (گرچه او هم که به ایران می آید کم کارتر می شود).

یکی از دلایلی که نویسندگان را مایوس می کند تعداد بسیار کم کامنت نویسان نسبت به بازدیدکنندگان است، و از این نتیجه می گیرند که خوانندگان به نوشته یا موضوع بی علاقه هستند. اما مطلب دیگری نیز در این میان هست:

فرهنگ دیگری نیز وجود دارد و آن “نگریستن و نگاه گردن است” یعنی افراد ترجیح می دهند، بیننده باشند تا مشارکت کننده. خود من هم گاه و بی گاه اینگونه ام. این تنها برای اقتصاد نیست، ما گروهی فعال در کامپیوتر داریم، این گروه 20-30 عضو فعال دارد. اما در لیست پستی (Mailing List) این گروه پیوسته 4-5 نفر نویسنده ثابت هستند و دیگران بیشتر خواننده (من نیز خود جزو گروه دوم هستم)

به هر حال نوشتن کاری شده سخت، و انگیزه نیز یافت می نشود. خواننده وجود دارد ولی نویسنده چه پست چه کامنت…

معرفی کتاب: مبانی اقتصاد

مبانی اقتصاد

مبانی اقتصاد
مسعود نیلی
چاپ یکم، نشر نی، 1386
270 صفحه، 3600 تومان
شابک 0-933-312-964

کتابی است که به‌تازگی نشر یافته است. کتاب دارای پیشگفتار، مقدمه و هجده فصل است. فصل ها به ترتیب: مبانی رفتار مصرف‌کننده در بازار محصول- مبانی رفتار تولید‌کننده در بازار محصول- تعادل در بازار محصول- مبانی رفتار در بازار کار- مبانی رفتار در بازار دارایی- مبانی رفتار دولت- تصویر کلی اقتصاد کلان- تولید- قیمت- مصرف، پس‌انداز و سرمایه‌گذاری- اقتصاد باز: تعاریف، مفاهیم و روابط پایه- مدل کینزی(I): بازار محصول- مدل کینزی(I): بازار پول- مدل کینزی(I): سیاست‌گذاری پولی و مالی- تقاضای کل، عرضه کل: مدل نئوکلاسیک- مدل کلاسیک- رشد اقتصادی- مدل ماندل-فلیمینگ

از دید من کتاب بسیار خوبی است برای تازه‌کاران در اقتصاد. همانگونه که نگارنده محترم –که دانشیار دانشگاه صنعتی‌شریف نیز هستند- در پیشگفتار آورده‌: “کتاب دو گروه را مورد هدف قرار داده است. گروه اول را دانشجویان رشته اقتصاد و گروه دوم را همه کسانی تشکیل می‌دهند که به علم اقتصاد علاقمندند.”
کتاب دارای دو بخش اقتصاد خرد در برگیرنده شش فصل نخست و اقتصاد کلان که در دوازده فصل دیگر آورده‌شده، است. گرچه دوست‌تر داشتم که وزن اقتصاد خرد بیشتر بود. در مجموع کتاب جمع و جور است. چاپ و طرح روی جلد خوبی دارد. گرچه می‌دانم معمول نیست که کسی کتاب اقتصادی هدیه بدهد ولی جان می‌دهد برای هدیه دادن. نویسنده حاصل چند سال تدریس خود را در این کتاب آورده و تلاش مرده خواننده را به اقتصاد علاقه‌مند سازد.
اسلاید های کتاب را نیز از اینجا می توانید بارگیری نمایید.

اگر می خواهید بار دیگری که  مطلبی نوشته شد، آگاه گردید. عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.

کمک به پیشرفت کشور: گسترش دانش اقتصادی

تازگیها به این نتیجه رسیده‌ام که اگر می‌خواهیم کشور بهتر و با رشد بیشتر پیشرفت کند، باید سطح همگانی دانش اقتصاد را بالا ببریم. آنگاه هنگامی که در تاکسی می‌نشینیم کمتر کسی به خود جرات می‌دهد به راحتی و با‌قطعیت اظهار نظر اقتصادی کند، از سوی دیگر افراد در زندگی و کار دید اقتصادی‌تری پیدا میکنند.نیز بهتر می‌توانند متوجه سیاست‌های اقتصادی دولت (درست یا نادرست) گردند، آنگاه دیگر اقتصاددانان در اقلیت نیستند. این مساله هم هست سیاست‌مداران آینده از میان همین افراد، بیرون می‌آیند. چند راهکار به فکرم رسید که بیان می‌کنم:
1- دوستان دانشجو را تشویق کنیم که در درسهای اختیاری اقتصاد بگیرند، به ویژه دوستانی که ریاضی یا مهندسی می‌خوانند
2- در میان دوستانمان اگر کسانی هستند که ریاضی می‌خوانند، تشویقان کنیم که در رشته اقتصاد ادامه تحصیل دهند ( به ویژه ارشد)
3- کتاب های اقتصادی همگانی را به دوستانمان معرفی کنیم (در پست‌های پسین این کار را خواهم کرد) یا به آنها هدیه بدهیم.
اگر دوستان پیشنهادهای دیگری دارند، لطفا بیان کنند.

پستی جالب درباره اقتصاد دانان و رفتارهای آنها

پروفسور منکیو در بلاگ خود مطبی دارد با نام “جامعه شناسی اقتصاد دانان

نوشته ی بسیار زیبایی است، حتما بخوانید.

فرصت درس های اختیاری

آنگونه که شنیده ام واحدهای اختیاری رشته ی کامپیوتر چند سالی است که به 15 رسیده است.
من از درس های اختیاری فقط از دو درس “هوش مصنوعی”و “اصول سرپرستی” چیزهای بدرد بخور یاد گرفتم و اکنون با شهامت می گویم بقیه درس ها، عمرم را تلف کردند.
درس های اختیاری فرصت های بسیار خوبی هستند برای یادگیری چیزهایی که لازم هستند- به ویژه در زندگی شغلی- ولی در درس های اصلی و تخصصی ارایه نمی شوند. (سال ها طول کشید تا این را فهمیدم)
اگر دانشجو بودم به جای درس های کامپیوتری درس های مهمی چون اقتصاد خرد (هر چه بیشتر بهتر)، اصول مدیریت، اصول حسابداری، مدیریت پروژه و اقتصاد مهندسی را می گرفتم. در این میان بر روی “اقتصاد خرد” پافشاری بیشتری می کنم، دیدی که این درس به انسان می دهد با هیچکدام دیگر برابری نمی کند.
اگر در آستانه ی درس های اختیاری هستید، با فکر بیشتری آنها را بگیرید.

اگر می خواهید بار دیگری که  مطلبی نوشته شد، آگاه گردید. عضو خوراک (feed) این بلاگ شوید.